مطلبی تو روزنامهی شرق خوندم در مورد مکتبخونههای قدیمی. یه جاییش در مورد نگاه به دختران نوشته. اگر فقط همین موضوع نگاه به سواد زنان براتون مهمه، خط بولد شدهی آخر و بعد از اون رو بخونین. از اول شاید کسلکننده باشه:
احياي مكتبخانهها براي نخستين بار در روزهاي پاياني اسفندماه 89 مطرح شد. جايي كه سالها از آخرين فعاليت مكتبخانهها در ايران ميگذرد. افول مكتبخانه در ايران از دوره صفويه آغاز شده است، جايي كه ابتدا در اصفهان و سپس در تبريز و ساير شهرهاي بزرگ، ميسيونرهاي مذهبي اروپايي اقدام به داير كردن آموزشگاههايي به سبك غربي كردند. در اواخر دوران قائم مقامي اميركبير، دارالفنون به عنوان نخستين مدرسه مدرن در ايران تاسيس شد و از زمان مظفرالدين شاه، دبستان و دبيرستان در ايران گشايش يافت. اما در جايي كه گذر از مكتبخانهها به مدارس يكي از موضوعات مهم در تاريخ مشروطيت ايران به شمار ميرود و با آغاز به كار رضاشاه و گسترش مدارس رايگان، در عمل بساط مكتبخانهها در ايران برچيده شد، حميد محمدي، قائم مقام وزير ارشاد از احياي مكتبخانهها در سال 90 خبر داده است، هر چند اين ماجرا در حد يك خبر باقيمانده و اقدام ديگري براي اين احيا انجام نشده است. او دليل مطرح كردن چنين موردي را متناسب بودن مكتبخانهها با بافت روستاها عنوان كرده است.
مكتب يا مكتبخانه آموزشگاهي است كه در آن معمولا يك روحاني يا كسي كه به مسايل ديني اشراف دارد، به كار آموزش ميپردازد. اينگونه مكانهاي آموزشي امروزه در كشورهايي مانند پاكستان و افغانستان هنوز رايج است ولي در ايران جاي خود را به مدرسه داده است. در ايران قديم به اين استاد در صورت مرد بودن، مكتبدار يا آخوند يا آميرزا (آقا ميرزا) و استاد زن را خانمباجي يا ملاباجي ميگفتند. مكتبدار معمولا به جز عوايد شهريه دانشآموزان، از راه عريضهنويسي، كاغذنويسي و كاغذخواني (نامه نگاري)، استخاره و همچنين رسيدگي به امور جزيي شرعي اهالي نيز درآمد داشت. سن آغاز تحصيل براي كودكان حدود پنج سالگي بوده است. پس از آموختن هجا و ابجد (الفباي عربي)، شاگرد بايد يك كله قند براي استاد ميبرده است. آموزش بعدي روخواني جزء آخر قرآن (عم جزو) بوده و در همين حين نيز خواندن يك كتاب فارسي (معمولا گلستان سعدي، كتاب جودي، خاله سوسكه، عاق والدين، ترسل) به كودك آموزش داده ميشد. اين روند تا هنگامي كه كودك هشت ساله شود، ادامه مييافته و پس از آن به پسران نوشتن ميآموختند. علاوه بر نوشتن حروف، حساب و شرعيات (براساس رساله مرجع تقليد زمان) نيز به پسران آموخته ميشد. پايان دوره آموزشي (كه معمولا پايان اطلاعات مكتبدار نيز بود) در اينجا فرا ميرسيد. آموزش خواندن براي دختران مجاز بود ولي دختران نبايد نوشتن ميآموختند و معروف بوده دختر، مشق كه بلد شد، كاغذپراني ميكند يعني نامه عاشقانه مينويسد.
روزنامه شرق شماره 1306 شنبه, 8 مرداد 1390 2011 30 July ٢٩ شعبان ١٤٣٢
==================================================================
دست خط آموختن به دختر را عيب مي شمردند. اگر كسي دخترش را به مكتب مي سپرد تا خط نوشتن هم بياموزد، پشت سرش هزار چيز مي گفتند، لغز مي خواندند و نوا خواني و رجز خواني مي كردند كه
« دختر چه معني دارد سواد ياد بگيرد؟ مشق كه بلد شد كاغذ پراني مي كند...»(12) يعني براي پسرها كاغذ فدايت شوم و قربانت گردم خواهد نوشت.
در ميان خانواده هاي صد سال پيش به ندرت دختراني نوشتن آموخته اند و اين گونه دختران را هم مراقب بودند كه خط شان به دست نامحرم نيفتد كه گناه داشت.(13)
۱۲-
دختر چــــــــــــون به كف گرفت خامهارســــــــــــــــــــال كند جواب نــــامه
آن نـــــــــامه نشان رو سياهي است
نامش چو نوشته شود گواهي است
نظامي، امثال و حكم، ج 2، ص 775.
13-... هر وقت كه مهري تكليف خود را مي نوشت و به معلّم نشان مي داد و از او نمره مي گرفت و آن ورق كاغذ ديگر براي او مصرفي نداشت مادرش فوراً آن را نابود مي كرد زيرا كه خط دختري نمي بايست به دست نامحرم بيفتد، آتس هاي نهفته، سعيد نفيسي، ص 164.