موضوع:
«اگر از فضای حاکم بر این اجتماعات در جهت تجهیز منابع و سوق دادن بخشی از نذورات برای توسعه فراگیر استفاده کنیم، اثرگذاری اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن به مراتب بلندمدت تر و بیشتر خواهد بود.»
جملهای که خواندید، بخشی از متن حسین اصغرپور، عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه تبریز است. حسین اصغرپور در دانشگاه تبریز استاد من بود. از آن استادهایی که وقتی برای مقطع ارشد اقتصاد علامه آمدم، جای خالی فردی چون او حس میشد. از نظر وقت و دقت و حوصلهای که برای دانشجویان نفهم(: بگذارد و از نظر امیدواریای که به آدمها و آموزش و یادگیری داشته باشد. از نظر حس خوب فهمیدنی که بعد کلاسش داشته باشی، حتی اگر فکر کنی کلا علم اقتصاد دانشگاهیای که خواندی به دردنخور استD:
مطلب کامل را میتوانید در کانال تلگرامش بخوانید. کوتاه است.
این ایده، این که خزج زیادی در دوران(فستیوال؟) محرم میشود و میتوان به صورت مفیدتر و بهینهتر خرجش کرد، ایدهی مشهوری است. سیدابوالحسن فیروزآبادی(قائممقام وزیر کار در حدود مهر ۱۳۹۵) که میگوید در ده روز اول فقط ۲هزارمیلیارد تومان ایرانیان نذری میدهند(+ایلنا). سید ابوالحسن ما هم میگوید این هزینه دوبرابر بودجهی بهزیستی است و میشود کلی کار با آن کرد.
من هم موافقم. ۲هزار میلیارد تومن مطمئنا مقداری پول است که میتوان طور دیگر خرج کرد. اما من ابهاماتی دارم.
ابهامات من:
فکر میکنم اگر شکل این خرج کردن را تغییر بدهیم، به سرعت(شاید در حد ۳ سال بعدیاش) میزان نذورات شدیدا کاهش پیدا میکنند.
چرا؟ چون:
۱ - انگار آدمی دوست دارد اثر آنی کاری که میکند را ببیند. فوری هم ببیند.
درست است که وقتی به پسر همسایه نذری میدهیم شاید تازه ماه بعد خواستگاریمان بیاید، اما تقریبا در همهی حالاتی که من الآن میتوانم تصور کنم، کسی که نذری را میگیرد را میتوانیم به صورت مستقیم و فوری ببینیم. آن لبخندی که شاید بزند. یا آن دستهایی که لحظاتی به سوی دری که باز کردهایم دراز شدهاند. یا آن پاهایی که ضربدری روی زمین نشستهاند و غذا که رسید دستهایشان شروع میکنند به خوردن. یا حس خوش آن زن جوان زیبای باهوشی که همراه با دوستپسرش، شیرکاکائو میگیرند و با هم میخورند.
اینها وقتی همان پول را بدهیم بهزیستی حذف میشوند. جایش را هم یک فیش میگیرد. یا در نهایت مراسم تقدیر و تشکری که میگیرد که از همان پولی که دادهایم خرجش کردهاند و به فنا رفته که ما را تشویق کنند! به من که حس بدی میدهد.
اگر بدهیم مدرسه درست کنند، یا خانهای لولهکشی شود و یا تیمی آموزش ببینند هم همین است. آن اثر فوری را نمیبینیم.
در پیشنهاداتی که برای تغییر مسیر بخشی از نذورات داده میشود، من این اثر آنی را نمیبینم و برای مبهم است که در کجای کار تدبیرش کردهاند.
۲ - انگار آدمی دوست دارد در جمعها در مرکز توجه باشد. ابنای دیگر بشر را سر سفرهی خوان نعمتش ببیند. احساس قدرت بکند.
یک هو ۳۷ جوان تنومند زنجیرزن خسته میآیند جلوی خانهتان، طبل میکوبد و نوحهخوان میخواند و زنجیرها به ترتیب میروند هوا و پخش میشوند و در آنی جمع میشوند و صدای رقصشان را با هم میشنویم. همهی ۳۰ تا، منظم با هم.
گریه که کردند، شما صاحب سفرهای هستید که ۷۴ نفر(دوستان و فامیل آن زنجیرزنها و زنهایی که پشت صف در حال عذاداری بودند و شاید چند دختر جوانی که پرچم را میچرخاندند) مینشینند پای سفرهتان. جوانان بسیج میشوند که سفره انداخته شود و غذاها سریع به عذاداران برسد و دوغ کم نیاید و ریحان به همه برسد.
نذری دهنده صاحب همهی این اتفاقات هست. همهی این لحظاتی که با اسطورهی حسین، پادشاه شهدای تمام اعصار، گره خورده و نذریدهنده بخشی از آن هست. طبلهای کوبیده شده بر سر سفره او هستند.
اینها، این مراسم و نمایش و نماد در فیش بهزیستی گم میشود. یا در لوح تقدیر از خیرین مدرسهساز. نشانی از ارضای حس قدرت در این فیشها من نمیبینم. برای مبهم است که این حس با چه حس دیگر همسطحی جایگزین میشود. دورهم جمع شدن هم گم میشود.
۳ - انگار آدمی دوست دارد حس کند در سطح بالاتری از بقیه هست. از خیلیهای دیگر بالاتر.
نذریگیرنده لزوما گرسنهای که غذای شبش را نداشته باشد نیست. بیشتر اوقات همسایههای همسطح است و گاهی بالاشهریهایی که آمدهاند نذری بگیرند. کیفها و مانتوهایی دارند که ما دلمان میخواست داشته باشیم. میشود چند کفش خاص را از بین آن همه کفش رویهم تلنبار شده پیدا کرد که اگر مال ما بودند حس خوبی پیدا میکردیم. فامیلهایی سرسفرهی ما مینشینند و از در غذا میگیرند و پیام تلگرامی میفرستند حتما برای ما شلهزرد نگه دارید که تازه مبل و ماشینشان را عوض کردند و ما نتوانستیم.
نذریدهنده برای یک روزی حس میکند بالاتر از جمعیت زیادی است که آمدهاند نذریش را بگیرند. آدمهایی که تقریبا همه قبلش همسطحش بودند. برای یک روزی، نذریدهنده یک مرحله ذینفوذتر و ثروتمندتر از بقیهی آدمهای دوروبرش هست.
اما در اکثر پیشنهادات تغییر مسیر نذریها این حس تغییر سطح ثروت و زندگی گم شده. پولها به همانهایی میرسد که دیروز هم از ما نیازمندتر بودند و فردا هم باقی خواهند ماند. آدمهایی که حتی لنگ این مقدار کم پول ما هستند. آدمهایی شاید بدبختتر از ما!(البته بدبخت واژهی مبهم و شدیدیاه. با کمی اغراق استفاده کردم تا بتونم مفهومی که تو ذهن دارم رو برسونم. وگرنه اصلا از این واژه خوشم نمیاد).
۴ - انگار آدمی ترجیح میدهد کارهایی را بکند که بقیه هم میکنند. شریک شود در فعالیتهای بیشتر بقیه آدمها.
دستههای زنجیرزنی گاهی مسیرشان را طوری عوض میکنند که خانهای که پارسال شیرکاکائو داد دوباره بتواند شیرکاکائو بدهد. یا بعضی از آنها با صبحانهی داخل مسجد شروع میکنند و با ناهار مسجد تمام تا عصر شود و دوباره شروع کنند. یک عدهی معدودی مرد جوان هم میروند زنجیرزنی که برای یک بار در سال هم شده، زنان زیباروی جوان باهوش دنبال آنها راه بیفتند. به آنها اشاره کنند و با دوربینشان از آنها فیلم بگیرند. چند نفرمان در زندگی این شانس را داریم که بقیه به گوشمان هم نباشند ولی از ما فیلم بگیرند؟ تجربهی کوچکی از سلبیریتی شدن داشته باشیم؟
حالا اگر بیاییم تعداد ناهارها را کم کنیم و صبحانه ندهیم و در مسیر شیرکاکائو نباشد، تعداد این دستهها و تعداد شرکتکنندگانشان کم میشود. حتی باجناقها در مهمانی آخر ماه خانهی مادربزرگ نمیتوانند بحث این را کنند که ما شیرکاکائو دادیم و آن یکی بگوید ما این بار شیر داغ دادیم و محلهی ما فلان طور است. همه یک فیش دستشان دارند که شبیه بهم هست و خاطره و تجربه و جزئیات ندارد. نمیشود در موردش حرف زد. از نظر بازاریابی محتوایی هیچ است(: هیچ گاو بنفشی هم را نمیشود در بین فیشها پیدا کرد.
اصلا در مورد فیش حرف زدن ضایع است. یا اصلا در مورد کار خیری که کردهایم. من پول دادهام برای آموزش چند نفر، باجناقم پول نذری را داده برای تجهیز منابع درمانی برای بیبضاعتها، خالهی بزرگ هم خرج لولهکشی یک همسایهی بیبضاعت کرده. در مورد اینها نمیشود که حرف زد! آدم فکر میکند ریا میشود. خیلی شبیه ریا است.
اما دستههای زنجیرزنی کلی خاطره دارند. صحبت کردن در موردشان عادی است. حتی صحبت هم نکنیم، باجناقها را که دعوت کرده بودیم بیایند مسجد محل، یا شلهزرد برده بودیم برایشان. از کارهای همدیگر خبردار شده بودیم.
اما لشگر فیشها، لشگر خاموش است. در موردش حرف زده نمیشود. نمیفهمیم آمدند و رفتند. اثر «میل به انجام فعالیتی مشابه با اکثر مردم» از بین میرود. برای من مبهم است که در لشگر فیشها، این اثر چگونه بروز میکند؟
و دیگر، پایان:
راستی این هزینهی نذری به نظرم هزینهی اضافی نیست. همان هزینهی خوردوخوراک مردم است. آدمها که قرار بود ناهار بخورند، این بار میروند دم مسجد میخورند. قرار بود چای بنوشند، در سرمای مطبوع پاییزی با چند نفر دیگر وسط یک پیادهروی مینوشند.
غذا هم اضافه بگیرند، روزهای بعدی میخورند. کسی هست که نذری دور بیندازد؟
بیشتر سهم نذری، پول اضافهای نیست که خرج شده باشد. همان خرج ناهار و شام است که این بار قابل محاسبه شده و متمرکزتر خرج میشود. حذفش کنیم، صرفا نماد قابل محاسبهای را حذف کردیم.
حذف کنیم، مردم هنوز هم روز هفتم محرم ناهار خواهند خورد. این بار بدون ماجراهایی که میشد برای بقیه تعریف کرد. بدون دورزدنها با کسی که دوست داریم. بدون بودن با دوستان. بدون رنگ گرفتن دوستداشتن در ایام مرگ حسین.
پیاس: در مورد حسین(پسر علی که سلام بر هر دوی آنها باد):
من حسین، پسرعلی، پسر فاطمه، را دوست دارم. البته خودش را که ندیدهام، مفهومی که از او در نظر دارم.
جلوی راهش را بستهاند که بیا عهدی را قبول کن. گفته من زیر بارش نمیروم، اما اگر ولم کنید میروم مرز مملکت اسلامی. گفتهاند که نه. گفته نمیبندم و شبی دوستانش را جمع کرده گفته حقالناس دارید بروید پیاش. فردایش رفتهاند پی جنگی که احتمال زنده ماندنشان کم بوده. جلوی خانواده و زنهایی که دوستشان داشتند مردهاند و سرهایشان را کردهاند بالای نیزهها. جلوی آنهایی که دوستشان داشتهاند.
یکی از دوستانش میگویند خوب جنگدهای بوده. آن میلهی پرچمی که دستش بوده، تا مرده نینداخته زمین. وقتی هم افتاده زمین، آن جایی از میله هم که با دست گرفته بودتش کمتر زخمی شده.
یکی دیگر از دوستانش هم که زن بوده، وقتی ازش میپرسند چه دیدی میگوید جز زیبایی چیزی ندیدم.
شاید که اینها اتفاق نیفتاده. مهم هم نیست. اما من این روایت را دوست دارم. روایتی که روی اصول ماندن، اولویت کمتر زندگی، داشت دوستانی(حداقل به اندازهی حدود ۱۰۰ نفر) داشتن که آنها هم حقالناسی ندارند و جانشان اولویت اول نیست، پشتکار و کلی(سیستمی؟) دیدن ماجرا را با هم دارد.
سلام. تحلیل پرمغز و جالبی بود.
هنوز مطلب استادت را نخوانده ام سعید خان رمضانی عزیز! ولی از خواندن ابهامهای خودت واقعا لذت بردم. خیلی عالی و روان نوشته ای. ترجمه صمیمانه ات از روایت حسین پسر علی... انگیزه های نذری و غیرالقایی بودن متن واقعا حالم را خوش کرد. خیلی انسانی نوشته ای ! نه مادون ان و نه ماورای آن. روشن و شفاف و شادمان باشی برار جان!
سلام بر حسین.
سلام سعید جان،
نوشتهات رو دوست داشتم.
باهات موافقم که اگه طراحی درستی صورت نگیره، نمیشه حجم زیادی از نذورات رو به بخشهای دیگهای منتقل کرد.
و فکر میکنم اگه «طراحی درست» انجام بشه میشه توی این مسیر موفقتر بود.
منظورم از طراحی درست چنین چیزهاییه:
۱.
همونطور که برای مردم پذیرفته شده است که دربارهی سفره انداختنهاشون صحبت کنن (چه با قصد ریا و چه با قصد تبلیغ و چه بدون قصد!) باید پذیرفته شده باشه که دربارهی نذرهای دیگه هم صحبت کنن.
مثلا من دیدهام که شهاب مرادی چندین بار گفته که «گفتن کار خوب»، «اظهار کار خوب» به هیچ وجه ریا نیست، کسی حق نداره به کسی که داره کار خوب رو اظهار میکنه چنین انگی بزنه. این موضوع نیاز به آموزش داره.
۲.
متولیان دین دربارهی راههای دیگهی نذری دادن تبلیغ کنن،
یعنی اونقدر که با گفتن کلمهی نذری یاد قیمه (و ما مشهدیها شله) میافتیم، همونقدر به یاد کتاب یا چیزهای دیگه نمیافتیم.
یا حداقل خود آدمها در این باره حرف بزنن. مثل همین پست خوب تو.
به نظرم همین میتونه راه رو هموار کنه.
۳.
یه مانع دیگه که فکر میکنم توی این راه وجود داره، جدایی مفاهیم دینی از زندگی مردمه،
یه مثالی من دارم، میگم آدما وقتی یه مسجد رو میبینن یاد خدا میافتن، ولی وقتی دانشگاه رو میبینن اصلا یاد خدا نمیافتن،
درسته که مسجد نماد ذکر و نمازه، ولی تحصیل دانش و خدمت به مردم توی خیلی از روایات برتر از نماز مستحبی شمرده شدهاند. برای همین کسی که اسلام رو دقیق بشناسه شاید اجر یک «دانشجو» رو هزار برابر یک «عابد» بدونه، ولی برای عموم مردم اینطور نیست. که باز هم نیاز به آموزش یا حداقل گفتگو داره.
اینا چندتا مثاله که الان فرصت کردم دربارهش بنویسم.
به گمانم با صحبت بیشتر در این باره، و عمل کردن طبق این تفکر میشه تا حدودی این ایده رو توی جامعه جا انداخت.
ممنون که همچنین متن طولانیای نوشتی.
منم به شدت موافقم که با بیشتر صحبت کردن در موردش(و در مورد هر چیزی) میشه با سرعت بیشتری تغییرش داد. و خب به نظر من اکثر اوقات تغییر خوبه، اکثری که بچربه به این که همیشه دنبال تغییر باشیم.
به نظر من بعضی مامسلمونهادورسفره جمع میشیم لقمه میزنیم مهم نیست چقدرهزینه میشه.
بعدمحرم جوانهای مجردوزنان بی سرپرست ودخترهای بی مهریه وغیره میمانند بامشکلات بی شماروماغیرمستقیم به آنهامیخندیم 09192768224 پلو خوری ازنظرمن نظرتاریخ گذشته است زنگ میزنیم فامیل واقوام می آیند پلورامیخورند مهم نیست که مسلمانان بی بضاعت چه مشکلاتی دارند وازخدا امام ع میخواهیم مشکلاتشان راحل کنند واقعا تعجب میکنم ازاین همه نوار امام حسین ع ومرید علی ع بااینکه 1400 سال ازفریاد عدالت خواهی میگذرد چرا عدالت اجتماعی واقتصادی رعایت نمی شود ؟چه بگم ؟که مطلب زیاد است .
سلام برحسین
برای دیدگاه شما ارزشمند است ولی من به شخصه وقتی از این مقدار پول صحبت میشود, اعتقاد دارم فساد به وجود می آید و اوضاع خرابتر میشود. بعضی از کارها بهتر است در حجم کم و با مدیریت خود مردم انجام شود. بهتر است هر محله یک موسسه خیریه داشته باشه و مردم در اداره خیره محله خود مشارکت داشته باشن
من اخیرا ترجمه بعضی ازسوره ها رومیخوندم خیلی نوشته بود هرچه پیامبران گفتند ودلیل آوردن کسی نپذیرفت باخودم گفتم مگرعقل نداشتند؟وقتی دلیل قانع کننده بیاوری که باید بپذیرند
الان فکرمیکنم که توبرو و به مردم بگو سفره انداختن منسوخ شده کاردیگری برای نذری کنند آیامیپذیرند؟مگرعقل ندارند؟
09330863789 چندنفرکه سرسفره نذری مینشینند گرسنه اند؟
چندنفرشان غریب اند وفامیل نیستند سهم زنان بی سرپرست ویتیم وبی بضاعت ازاین سفره کجاست؟