آشنایی در تلگرام برایم نوشت:
«من ولی دوست ندارم اینطوری باشم، همچنانم میگم نشونه ضعف آدمه»
«ولی ب نظر من آدما ضعفتو بفهمن از همون جا بهت ضربه میزنن»
ولی ضعیف بودن که بد نیست! اتفاقا خوب هم هست(: چطورش را توضیح بدهم.
+ یکی از تعاریف متعدد برای برای خدا، وجودی است که همه چیزش کامل است. یعنی اندِ کامل بودن. بقیه موجودات در مواردی نقص دارند. البته شاید به خدا اعتقاد نداشته باشید، ولی همین که بدانیم عدهی محسوسی از انسانهایی که زنده بودهاند فکر میکردهاند فقط خدا از هر نظر کامل است، جالب است.
+ چند نفری نشستهاند تحقیقات علمی کردهاند، دیدهاند که آدمها احتمال اتفاقات بد را برای بقیه بیشتر میدهند تا خودشان. یا مثلا وقتی برایشان اتفاق بدی میافتد اثر عاملهای بیرونی را بیشتر میپندارند، در حالیکه وقتی همین اتفاق ناگوار برای بقیه میافتند بیشتر تقصیر را گردن خود فرد میاندازند.
+ یکی زمانی گفته بود خلقت همان محدودیت است. هر کسبوکاری، فضاپیمایی، داستانی که درست کنیم چارچوبی دارد و محدود است. ما هم به عنوان انسان محدود هستیم. محدود هم یعنی نمیشود در موردی کامل باشیم. حالا اگر شناگر حرفهای شدیم و یا بهترین شعبدهباز قرن، دیگر نمیشود شاعر بزرگی هم باشیم.
در همین زندگیهای معمولیمان هم. ممکن است زود عصبانی بشویم یا زود گریهمان بگیرد. یا حوصلهی آدمهای پررو را نداشته باشیم. یا نتوانیم بیشتر از ۱۰ دقیقه درگیر یک موزیک باشیم. یا حتی دستشویی رفتنمان هر بار بیشتر از ۴۰ دقیقه طول بکشد.
اما نمیشود در همهی فعالیتهای زندگی از همهی افراد بالاتر باشیم. اگر حرفهای ترین آدم علم پیچیدگی هم در ایران باشید، بعید است همزمان خبرهترین آدم حوزهی سریالهای خارجی ۴ دههی اخیر هالیوود باشید. یا اگر خیلی خوب هیجانات بقیه را میفهمید، ممکن است خیلی زود بغض کنید. همه چیز که با هم نمیشود. اگر هم بشود، میشود یکشخصیت جذاب سریال تلوزیونی، نه یک زندگی واقعی.
+ ما که هیچکداممان خدا نیستیم(خدا داری این مطلبو میخونی؟ اگه آره یه کامنت بده(؛ ). ابرانسان هم که نیستیم. ضعف داریم.
میشود که با همهی ضعفها بجنگیم و از این جوانی چند ساله، مقدار محسوسیاش را بگذاریم برای این که همهی وجوهی شخصیتیمان را یکجا ۵٪ با تعریف جامعه بهتر کنیم. یا میتوانیم فقط یکی دو مورد را انتخاب کنیم و در آنها از اکثریت نسبی اطرافیانمان بهتر شویم، اما در بقیه پایینتر باشیم.
چه عیبی دارد اگر بیشتر روزهای زندگیمان حس خوبی از زندگی داریم و از روندش راضی هستیم، اما زود گریهمان میگیرد؟ چه عیبی دارد اگر همه ما را به پشتکار میشناسند، اما در جمعها اغلب در یک گوشهی خلوت تنها مینشینیم؟ چه عیبی دارد اگر ماشینی که دوست داریم سوار میشویم، اما فیزیک تنمان با تبلیغات عکس مدلهای روی شورتها فرق میکند(جدی دوست دارید تنتان شبیه کسی بشود که آخرش شده مدل شورت)؟
+ یکی از اولین پیشنهاداتی که برای برنامهریزی و پیشرفت بهتر میشود، اهمیت دادن به اولویت است. یعنی اگر تعیین نکنیم که اولویت اولمان چیست، اولویتهای بعدی دست به شورش میزنند و انرژی و وقت بیشتری میگیرند. طوری میشود که ما که داماد زندگیمان هستیم، در بین رقصندههای عروسی زندگی گم میشویم(:
همین طور بعید نیست اگر تعیین نکنیم که اولویتمان کدام دستاوردهاست، روزی در پی بهبود فلان وجه شخصیتیمان باشیم و روز دیگر در بدنسازی وقتمان را روی عضلهی شکمی بگذاریم.
+ به شخصه بعضی ضعفهایم را قبول کردهام. در جمعها بعضی وقتها خودم هم زودتر اعلامش میکنم. آما، آما. یواش یواش به صورت رطوبتی نقاط قوتم را هم بروز میدهم. نقاط قوتی که چون رویش وقت گذاشته شده، به نسبت قابل توجه هستند.
+ در یک مسابقهی مشتزنی هر دو طرف مشت میخورند و نقاط ضعفی دارند. اما آن کسی که نقاط قوتش قویتر است، با احتمال بیشتری پیروز خواهد شد.
ما که قرار نیست در زندگی ضربه نخوریم یا کسی به ما ضربه نزند. قرار هم نیست برای هر ضربهای مقاوم باشیم. زندگی انقدر وجوه مختلف دارد که ارزشش را دارد در بعضی وجوه بیشترین ضربهها را بخوریم، اما در وجوه دیگر قوی باشیم.
+ یک زمان تخیلی بوده که انسان غارنشین اگر از گوریل همسایه یک ضربه میخورده میمرده. یا گاز گرفتن یک دلفین(: در چند روز باعث مرگ میشده.
اما این روزها این طور نیست. دکترهای روح و روان هم زیاد شده. آدمها هم بیشتر راههای مقابله با آسیبهای روحی را بلد شدهاند. جای ترس زیادی نیست.
از ضربه خوردن کمتر بترسیم، درد و تاثیرش هم کمتر میشود(؛
خوب بود. 🙂
سلام
بعضی وقتادویت دارم ب ضعیفیه نوازدب باشم ک مامانش همه جوره هواشوداره
خسته شدم ازحامی بودن
جالب بود چیزی که نظرم رو جلب کرد و دلنشین بود استفاده از علامت خنده بعد از عبارت بود . پاینده باشید. اوه چه جالب نام خانوادگی مشترکی داریم
به افتخار همه رمضانیها، مخصوصا خوشتیپها و مخصوصا اهل کتابهاشونD: