کتاب «استارتاپ در ۷ روز» نوشتهی Dan Norris و ترجمهی محسن ذکایی را علیکریمی به من هدیه داد. دمش گرم. هدیه گرفتن حس خوبی دارد.
کتاب ۱۰۱ صفحه است و به سرعت میشود خواند. اگر با ایدههای راهاندازی استارتاپ آشنا باشید و قبلا کتابی در این مورد خوانده باشید یا حتی مطالب آدمهای مرتبط را در اینجا و آنجا خوانده باشید بعید میدانم کتاب برای شما مفید باشد.
ایدهی اصلی کتاب این است که سریع باید شروع کرد و وقت تلف نکرد. نوریس در این کتاب ۷ روز برای انجام ۷ بخش مهم از راهاندازی یک استارتاپ را توضیح میدهد. بررسی ایده، MVP، نام تجاری، راهاندازی سایت، بازاریابی، تعیین اهداف و در نهایت راهاندازی.
اما با این که خودش میگه اینارو میشه توی یک روز انجام داد، همین بخش بازاریابیش و روشهایی که گفته رو بخواییم انجام بدیم در حداقلترین زمان چند روزی درگیرش میشیم.
دن نوریس تاکید میکنه که مهم شاخصهای مالی هست و سریع باید اولین پول را از اولین مشتریها گرفت و بعد آرام آرام کسبوکار را توسعه داد. وقتی که هنوز مشتریای نیست، لازم نیست روی بهینهسازی روش پرداخت کار کنیم. وقتی هنوز هزار نفر روزانه از سایت ما بازدید نمیکنند، لازم نیست روی بهینهسازی کدها و سرعت سایت نگران باشیم.
ریشهایتر بخوام بررسی کنم، اصل ایدهی کتاب برمیگرده به ایدهی مشهوری که باید تجربه و تست کرد و تو فضای ذهنی و انتزاعی و تئوری نموند.
خود دننوریس هم در مقایسه با بقیه آدمهایی که میشه کتاباشون رو خوند، آدم خاصی نیست. ایدههای کتاب هم تازه و خاص نبودند. کل مانور نوریس تو کتابش در مورد WpCurveئه که ساختتش. چند تا کار قبلیش به زعم خودش توی کتاب موفقیتآمیز نبودند و از جنس شکست بودند. WpCurve رو زمانی ساخته که ۷ سالی تو حوزهی ارائهی خدمات طراحی سایت و گزارشات یکپارچه به مشتریان بود و موفق نشد. از مهلتی که محدودیت مالیش بهش اجازه میداد، فقط ۲ هفته مونده بود که یکهفتهای WpCurve رو میاره بالا و اولین مشتریش رو میگیره و بعد توسعهش میده که اواخر ۲۰۱۶ میفروشه به Godday.
ترجمهی کتاب هم خوب نبود. شاید متوسط. مثلا بخشی از کتاب Sports Car رو ترجمه کرده بود «ماشین ورزشی» (: یا مثلا یه جای دیگه کتاب میخونیم:
«جلب توجه رسانهها برای شرکت شما میتواند یک امتیاز بزرگ باشد. اگر خوب هدفمند شده باشد، به جذب مستقیم مشتریان میانجامد. شاید منفعت بزرگتر آن، تثبیت و معروفیت بیشتر آن باشد.»
آنها هر کاری را انجام میدهند، غیر از کاری که باید انجام دهند. آنها برنامهنویسی میکنند. مشخصات جدیدی را طراحی میکنند. سایت خود را بهینهسازی میکنند. ... . آنها هر کاری میکنند به غیر از آنچه که باید بکنند - کاری را که غالبا نمیکنند، جذب مشتری بیشتر است.
ص ۱۵
مردم نمیدانند چه میخواهند مگر آنکه مجبور شوند کیف پول خود را باز کنند.
ص۲۳ (البته این ایده تو کتاب «تست مامان» خیلی بهتر توضیح داده شده)
در مورد پیشفروش کردن محصولات قبل تولید و ایدههایی که تو سایتایی مثل KickStarter شروع به کار میکنند:
ارائهی چنین پیشنهادهایی فقط این را تست می کند که آیا کسی میخواهد برای تخفیفهای سنگین پرداختی داشته باشد یا خیر. این کار، پیشنهاد واقعی شما را تست نمیکند و بنابراین آزمایشی ناقص است.
ص۲۳
مغز سعی میکند کار واقعی را از طریق تمرکز بر وظایف کماهمیتتر، شبیهسازی نماید.به عبارت دیگر، به جای آن که محصول خود را بفروشید، ساعتها و رزها صرف لوگو و وبسایت میکنید.
ص۲۵
برای دردسر کمتر راهاندازی استارتاپ:
مشکلاتی را حل کنید که مردم در حال حاضر برای آنها پول پرداخت میکنند.
ص۳۹
بیخیال مشتریان سختگیر شوید
مشتریان سختگیر وقت شما را هدر میدهند و انگیزه و اعتماد به نفس شما را از بین میبرند. هیچ میزان پولی، ارزش تعامل با یک مشتری سختگیر را ندارد.
هر مشتری سختگیری را میتوان با یک مشتری بهتر - بسیار سریعتر از آنچه که فکر میکنید- جایگزین کرد. تلاش مورد نیاز برای جایگزینی آنها بسیار بهتر از زمانی است که برای مشتریان سختگیر صرف میکنید.
ص۹۸
البته بعید نیست این ذهنیت دن نوریس در مورد مشتریان سختگیر به ویژگی کاروکسب خودش WPCurve برگرده. WPCurve سایتی بود که میشد ماهانه ۶۹ دلار داد و در عوض جمعی از متخصصین وردپرس مشکلات کوچیک سایت رو حل میکردند. کاروکسب قبلی دننوریس هم ارائه گزارش به مشتریان بود. منظور این که کسبوکارهای دننوریس با تعداد مشتری بالا که هر کدوم مبلغ پرداختی کمی داشتند رشد میکرد و بود و نبود یه مشتری مهم نبود. این موضوع در مورد کاروکسبهایی که در ماه و شاید در چندین ماه یکی دو مشتری بزرگ دارند شاید صادق نباشه.
اگر یکی از مشتریان انصراف داد، برایش یک تحقیق بلندبالا و مفصل ارسال نکنید - از ترفند Jay Abraham استفاده نمایید:
موضوع: آیا ما کاری را اشتباه انجام دادهایم؟
متن: آقای/خانم...
متوجه شدم که اشتراک خود را لغو کردهاید. آیا اشتباهی از ما سر زده است؟
بیشتر مردم به این درخواست شما پاسخ خواهند داد و در خواهید یافت که علت اصلی انصراف آنها چیست.
ص۹۹
به اعتقاد بنده ما به یک نسخه ایرانی و اسلامی برای تمامی مسائل مدیریتی از جمله استارت اپها نیاز داریم و تولید محتوای اصیل برای این مقوله یک وظیفه اخلاقی است.
من با اصطلاح «نسخهی بومی» یا نسخهای که با توجه به ویژگیهای ما باشه راحتترم تا نسخهی ایرانی و اسلامی.
چون تو نسخهی ایرانی/اسلامی اول باید ایرانی و اسلامی تعریف بشه.
در حالیکه در نسحهی «مناسب ویژگیهای ما» اولویت به ویژگیهای موجود داده میشه.
این یارو فاشیسته. طرز برخوردش با انسان ها رو فراموش کرده و همه رو کیف پول می بینه.