سجاد سلیمانی چند وقت پیش گفت:
«تو که ۸ ترم طول کشیده پایاننامه بنویسی، بیا با هم یک فایل صوتی ضبط کنیم در مورد نوشتن پایاننامه و از تجربیاتت بگو».
من برای این که به ذهنم در مورد این موضوع ساختار دهم، متن زیر را نوشتم که موقع ضبط جلوی چشمم باشد. سجاد صحبت ۲ نفرهمان را در در رادیو مدیریت زمان با عنوان «مدیریت زمان برای نوشتن پایان نامه | چگونه تنبلی و اهمال کاری را کنترل کنیم؟ | مناسب دانشجویان» منتشر کرد. نیم ساعت اول فایل صحبت ۲ نفرهمان است و در نیم ساعت دوم سجاد ایدهها و ابزارهایی را برای این وضعیت معرفی کرده است.
سجاد نزدیک به ۲ سال است که روی مدیریت زمان تمرکز کرده است و در سازمانهایی مثل نیلپر، شرکت گاز (عسلویه)، دانشگاه تهران و الزهرا تدریس کرده و شاگردانی از آلمان، آمریکا و امارات هم دورههای شخصی ۲ نفره با او داشتهاند.
پایاننامه نوشتن برای چند نفری ساده بوده. و تقریبا برای هر موجود زندهی دیگری (اعم از انسان، پرندهها و گربههای اولیه -چون که امروزیها پادشاهی میکنند و نیاز به این کارها ندارند) یک جور نچسب اذیت کنندهی تمام نشونده بوده.
و جالب است برای کمتر کسی سخت بوده. هر کسی باور داشته که اگر حوصله کند و کمی وقت بگذارد و خودش را جمعوجور کند، میتواند در مدت کوتاهی بقیه فصلها را بنویسد و پی جلسهی دفاع باشد.
برای من هم همین طور بود. زبانم عالی بود، موضوعی انتخاب کردم که به آن مسلط بودم و همه برایش هیجان داشتند (بیتکوین و اقتصاد رفتاری)، استاد راهنمایم اصلا گیر نبود و دانشکده هم مشکلی نداشت.
ولی در ترم ۸ دفاع کردم(:
چند روز پیش، سجاد سلیمانی که ۲ سالی است تمرکز کرده روی «مدیریت زمان» و از کنکوریها تا صاحبان شرکتها و کارمندان شرکت گاز در عسلویه مشاوره میدهد و تدریس میکند، از من پرسید که نظرت در مورد «پایاننامه نوشتن» چیست؟ کسی از او مشاوره خواسته بود و سجاد هم نظر من را جویا شد.
فردی که سوال پرسیده بود از «پایان نامه ننوشتن»ش کلافه بود و میگفت اگر تا ۳ ماه دیگر جمعوجور نکند باید دوباره جریمه دهد. میگفت اصلا نمیتواند برود پای پایاننامه نوشتن و روزی ۱ ساعتی هم که خودش را با کلک و تشویق مجبور میکند، بازدهی ندارد و کافی نیست.
نمیدانست که مشکل از کجاست و چرا نمیرود مثل آدم بنشیند پشت پایاننامه نوشتن.
این شما و این نظر و مشاوره من:
من از آن آدمهایی هستم که فکر میکنم «فضای ذهنی» و تخیل مغزمان خیلی در رفتار ما تاثیر دارد. یعنی اگر تصور کنیم که میرویم در جلسه و نمیتوانیم از پروژه دفاع کنیم و گند خواهیم زد، احتمال گند زدن بیشتر میشود. یا اگر هر وقت تخیل میکنیم که به یک فرد جدید میخواهیم نزدیک شویم، تپش قلب میگیریم و میترسیم، در موقعیت واقعی هم احتمالا همین طور خواهد شد.
در یک مرحله عمیقتر، وقتی میخواهیم یک دانشجوی موفق که نشسته پایاننامه مینویسند را تخیل کنیم، این تصویر به ذهن ما میآید:
کسی که لباس نسبتا مرتب راحتی پوشیده، پشت یک میز نشسته است. لپتاپ جلویش باز است. شاید هم یکی دو کتاب و مقاله باز است و در حال یادداشت برداری است. کامل تمرکز کرده، هیچ صدای اذیت کننده و شلوغی هم نیست. و این حالت تا چند ساعت مداوم ادامه دارد. این دانشجوی موفق پایاننامهنویس نه اظطرابی دارد، نه دغدغهی خاصی در آن لحظات. ذهنش تمام و کامل پیش پایاننامه است و همه چیز روان پیش میرود. نه عصبانی میشود از این که منبعی پیدا نمیشود، و نه در مدلسازی به مشکل بزرگی میخورد. مثل آن تبلیغات تلویزیونی، بعد از چند کلیک و ایجاد یک فهرست هم، چایی به دست، لبخند میزند.
یک دانشجوی موفق عادی، که در همین کتابخانهها و خانههایی که ما زندگی میکنیم پایاننامه مینویسد و همین شلوار راحتی شبیه ما را پوشیده. اما خب پایاننامهاش را منظم و به وقتش مینویسد.
این تخیل چرت و مهمل است! شاید که سالی ۱۰ ۱۵ دانشجو به این شکل پایاننامه بنویسند، اما بقیه آن چند صد هزار نفری(+) که هر ساله فارغالتحصیل میشوند لای شلوغیها، بین معذرتخواهیها از استاد راهنما برای تاخیر، با شب بیدار ماندن قبل از موعد تحویل پروپوزال، وقتی جواب مثبت سرطان پدرشان آمده یا بچهی مهمانشان در حال وق زدن و شلوغ بازی است نوشتهاند. تقریبا هیچ کدام هم تمرکز مداوم کامل نداشته. اصلا تمرکز کامل مداوم این روزها یک موضوع لاکچری است که برایش کتاب مینویسند و دوره میگذارند و فایل صوتی منتشر میکنند. (اقتصاد توجه از شعبانعلی و «کار عمیق» از نیوپورت را شنیده اید؟)
جدا که به نظرم این تصور ذهنی ما از یک موضوع در اهمالکاری و به تعویق انداختن مهم است. حالا چند پاراگراف بعد دوباره روی این تاکید میکنم.
جدا به نظرم تفاوت آدمهایی که در کاری موفقند یا به قول چیکسنتمیهالی flow را تجربه میکنند، در همین خوش آمدن از این تصویر ذهنی و یا فرار از آن است.
به هر حال، این تاخیر در پایان عادی است. مال همه دیر میشه. شما یه نفر عادی هستی و همینم روال عادیشه. بعضیا هستند که زودتر دادند، اما خود من. موندم تا ترم ۸. شاید شما مثال داشته باشی که زودترن. مثال هم داری. اما همین قدر دیر هم مثال زیاده.
ممکنه نرسی. طبیعیه. وقت به نسبت از چیزی که قبلا داشتی کمتره. چه بهت یک سال بیشتر هم بدن و چه همین سه ماه باشه فقط، یه زمانی باید ادامه قدمها رو برداری.
الآن قدم ۰ نیستی. ۲۵۷ قدم باشه، الآن قدم ۱۰۲امی. پروپوزال تصویب شده، چارچوب مشخصه، یه سری قدم دیگهش مونده.
محتمله شکست بخوری. نرسی. قبول نشه. برای همه چیز در این دنیا محتمله. ما فقط موقعی که نتیجه شکست زندگی خراب کن باشه ازش فرار میکنیم. وقتی نتیجه شکست قابل تحمله، برای پیروزی تلاش میکنیم. اصلا همین نسیم طالبی که من دوستتش دارم، ایدهاش اینه تو زندگی باید از اون ریسکهایی که نتیجهشون نابودکنندهس باید دوری کنیم. بقیه رو میشه تحمل کرد.
تصویر ذهنیت از پشت پایاننامه نشستن رو با زندگی فعلیت بچین. وقتی بچه داره صدات میزنه، نیم ساعت قبل از این که مهمونا بیان، وقتی دراز کشیدی و خانمت صدا میزنه و لپتاپ جلوت هست. فکر نکن که یه پژوهشگر مرتب با عینک و چراغ مطالعه و اتاق ساکت و نور خوب و اینترنت در دسترس و اینایی. اینا مال فیلماست. زندگی ماها شلم شورباست و تو همین شلم شوربایی هم کاری کنیم کردیم. نکرده باشیم تو شلوغیش خودآگاهیمون گم شده و بعد یه مدت مردیم.
همه مشکل دارن و میترسن و به تعویق میافته. به خودت سرکوفت نزدن و با خودت کنار بیا. فرض کن که یه دست و یه چشم نداری و بویاییت کار نمیکنه. با همین معلولیت توان مغزی و ذهنی، با همین حداقلش، بنویس. ما همه معلولیم، چون وقتی تصور میکنیم تصاویر بر اساس یک سری کمالگرایی و فیلم و سریال و نوشته هست که محدودیتهای زندگی ما رو ندارن. یکی که کور به دنیا هم میاد شاید تا آخر عمر بپرسه که چرا کور به دنیا اومد؟ چرا نمیبینه؟
تو هم همین طور. سختته، نمیدونی چرا نمی تونی بنویسی. با همین سختت بودن کنار بیا، قبول کن که تو بخشهای دیگه موفق بودی، اینجا یکی از اوناست که ضعیفی. ضعیف ضعیف برو جلو. قرار نیست که همه چی بهترین شکلش باشه. تو این حوزه ضعیفی، ضعیف ضعیف کار رو جلو ببر و شاید اصلا نتیجه هم ضعیف بود. حالا ۲۰ نگیر، ۱۷ بگیر. برا همون ۱۷، اصلا ۱۵، تلاش کن، اون که تموم شد و وقت داشتی و خواستی و اولویت داشت، میشینی برای ۲۰ بهترش میکنی. قبول داری که یه پایاننامه تموم شده با نمره ۱۷ بهتر از فشار روانی ۸ ماهه یه پایاننامه تموم نشده ترم ۸ی هست؟
خیلیا تو پایاننامه میمونند، چون فکر میکنند یکی از معدود اثرات ماندگار زندگی و نقطه مهمیه. این طور نیست. در واقع اصلا پایاننامهها خونده نمیشن. یه تحقیقی بود میانگین مقالات علمی در دنیا توسط ۳ نفر خونده میشه (دانشگاه ایندیانا). حالا کمی بیشتر شاید. پایان نامه رو که کسی نمیخونه. بزرگترین آدمهایی که مد نظر داری رو در نظر بگیر. کدومش به پایاننامهش ارجاع داده و ازش صحبتی شده؟ از کتابهاشون صحبت میشه، از مصاحبههاشون، از کارهاشون. اما پایاننامه یه چیز اداری هست.
به دانشگاه مثل اداره نگاه کن و به پایاننامه مثل یک وظیفه اداری. یه چارچوب داره و یه سری استاندارد. اونارو رو رعایت کن، جاهای خالی بینشون رو پر کن. الکی. یه نسخه از یه فصل پایاننامهت بنویس به ضعیفترین شکل ممکن. ولی بنویس و پر کن. خیلی بد. خیلی ضعیف. به کسی نشون نده. فقط یه فصل. بدون ارجاع خاص. پر از اشکال گرامری. حتی بعضی پاراگرافها که میدونی از فلان آدم یا فلان موضوع نقل قول میاری یا مینوسی هم همین طوری [فلان موضوع - ۳ پاراگراف] بزار و خالی کن.
بعدش اگه قابل فرستادن بود برای استاد، بفرست. اگر نه، کمی بهبودش بده. بهبود یه موضوع برای مغز ما خیلی آسونتر از ساختنشه. خیلی. فشار مغزی رو بزار برای بهبود (فکت علمی و تحقیق پشتش ندارم. ایده خودمه)
صفحهی تشکر از خانواده استاد، خلاصه، عناوین فصل ها و بقیه رو هم بنویس و آماده باشه. یه چارچوبی، حداقلترین، رو آماده کن و بعد بینشون رو پر کن.
امان از ابهام. یه ابهام ۵ دقیقهای ممکنه باعث بشه ۳ هفته نریم دنبال یه موضوعی.
ابهام چطور رفع میشه؟ با نوشتن خود ابهام(:
اولین بار نیست که کسی پایاننامه مینویسه. همه یه بار نوشتن((:
پایان نامه یه سری فصلهای استاندارد داره. همونا رو توی ورد بیار. بعد قاعدتا مقدمه و نتیجهگیری و تحلیل و بخشهای متنوع داره هر فصلت. تا جایی که ذهنت یاری میکنه بنویس. این طوری:
[فصل اول] [مقدمه] [بررسی نظر فلانی] [اشاره به کتاب بهمانی]
[فصل دوم] [سریع به ذهنم نمیاد چی بنویسم]
هر جایی هم سریع به ذهنت نیومد، بنویس «سریع به ذهنم نمیاد چی بنویسم».
برای امروز بسه. خوب کار کردی(:
فردا یه وقتی بزار، برا همین «سریع به ذهنم نمیاد»ها، هر کدوم ۳ دقیقه وقت بزار. با تایمر. اونایی که به ذهنت اومد رو توی کروشه بنویس. بعدش اونایی که بعد ۳ دقیقه مشخص نشدند رو بنویس «بعد ۳ دقیقه به ذهنم نیومد»
حالا یه سری موضوع داری که میتونی سریع بنویسی. یه بخشهایی هم که قاعدتا بیشتر از ۳ دقیقه زمان نیاز داشتند.
شروع کن به نوشتن بخشهای مشخص. حالا هر جا ابهام سراغت اومد، سریع یه کروشه باز کن و بنویس [ابهام سریع] و برو روی موضوع مشخص بعدی.
این طوری برو تا پایاننامهت بخشیش نوشته بشه، پخش و پلا، بخش زیادی هم پر از «ابهام ۳ دقیقهای» بشه. مرور کن و اگه این ابهامها باقی موندند، از یه دوست کمک بگیر. خجالت نداره که. ما آدما اجتماعی هستیم و نیاز به کمک داریم.
دوست کمک کرد که بنویس و ادامه بده. نشد برو پیش استاد راهنما. بگو که آقا من تنبلم، از پایاننامه میترسم، این ابهامهای ۳ دقیقهای رو دارم. ۳ دقیقه فکر کردم جوابی نداشتم، شما سرنخ بده برم بنویسم.
یواش یواش میافتی تو مسیرش و بعد یه مدت پایاننامهای داری که بهترین و کاملترین نیست. میشد بهترش رو نوشت. حتما میشد. اما برای ادارهای به اسم دانشگاه کافیه (:
سلام
آقا دمتون گرم بابت این نوشتتون
من هم خیلی اهمال کاری میکنم و همیشه پروژه هام رو دقیقه نودی و با تاخیر تحویل میدم
ایده ای که گفتین اول یه نسخه الکی آماده کنیم و بعدش بهبود بدیم به نظرم برام خیلی مفیده
حالا باید فردا توی کارام ازش استفاده کنم
ارادت
سلام.
الان حدود 3 سال از پایان مقطع ارشد من گذشته و هنوز پایان نامه رو ننوشتم.راستش رو بخواین دیگه بیخیالش شدم و لی لعنتی اون بیخیال من نمیشه.فکرش یه گوشه ذهنم نشسته و هر از چند ماهی با یه شیطنت خاصی نگاهم میکنه و با پوزخند میگه "ننوشتیا" 🙂
تو روح شما . میگی چرا ؟؟؟؟
چرا نداره چند ماههی بود اون پوزخنده رو نزده بود تا خیلی اتفاقی این نوشته شما رو خوندم .
فکر کنم میتونی قیافه مضحک فکرمو که داره با پوزخند میگه "ننوشتیا" رو تصور کنی پس تو روحت.
خیلی مفید بود
ولی نقش استاد راهنما واقعا تعیین کننده است 🙂
اگه کسی باشه که تشویقت کنه و بهت انگیزه بده مطمئنا کارت بهتر پیش میره
پس در انتخاب استاد راهنما دقت کنیم؛)
سلام ممنون مفید بود
یعنی بدترین استاد راهنمای دنیا رو دارم.منفعت طلب و بی وجدان.دریغ از یه کمک و راهنمایی.حتما قبل انتخابش یه پرس و جو و شناخت کافی داشته باشین
خیلی ناراحتم از سر شب همش دارم گریه میکنم
بی وجدان ترین آدم ممکن شد استاد راهنما
حالم از درس بهم میخوره