همین پیش پای شما، همین عصر یکشنبه پیش، با دوستی قرار داشتم. دستگاهی اختراع کرده بود. این دستگاه تنظیمات ساده و فقط یک دکمه داشت.
کافی بود تیپ و لباسی که دوست دارم را به دستگاه همراه با لیستی از افرادی که دوست دارم با آنها گپ بزنم و حرفهایشان را بزنم میدادم. دکمه را که میزدم، یک هو در یک خانه بزرگ با حیاطی دلباز، وارد یک مهمانی میشدم. با تیپ و لباسی که دوست دارم. مهمانان همه آنهایی بودند که دوست داشتم حرفهایشان را بشنوم. کسانی که اگر بخواهم هم صحبتی انتخاب کنم، همینها خواهند بود.
جالب بود محدودیتی هم وجود نداشت. هر ساعتی، حتی بعد از دستشویی رفتن نصفه شبی هم اگر دکمه را میزدم، در خوشتیپترین حالتم وارد آن مهمانی میشدم!
ولی من دستگاه را نخریدم. خوشبختانه به این افراد دسترسی دارم و هر ازگاهی میبینمشان.
سهشنبه دوستم دوباره زنگ زد و قرار گذاشت. گفت سورپرایز ویژهای دارد.
دستگاه را ارتقا داده بودند (در ۲ روز؟). امکانی اضافه کرده بودند که به مهمانی میشد آدمهای مشهور را هم اضافه کرد. حتی گفت اگر نسیم طالب را هم بخواهم میتوانم اضافه کنم!
همچنین میشد که با یک جنسیت و چهرهای دیگر وارد مهمانی شوم. حتی میشد یک زن تاجری باشم که بین فرودگاهها فقط با یک سامسونت جابهجا میشود و قرارهایش را در فرودگاه میگذارد. یا حتی یک شناگر حرفهای با بدنی که هر کسی را به شماره ۳ در طیف آلفرد کینزی نزدیک میکرد(:
وسوسه شدم. ولی باز نخریدم. کنجکاو شدم که اگر دوباره صبر کنم، چه امکانی اضافه میکند؟
جمعه که شد، دوباره گوشیام زنگ خورد. گفت یک نسخهی در حد بوندسلیگا ساختهاند.
یکی از نگرانیهایم این بود که من در این مهمانیها حرف خاصی برای زدن نداشته باشم. کسی نباشد گوش کند. کسی نباشد که تشویقم کند.
دوستم گفت که بالاخره این مشکل را حل کردهاند. این نسخه با گارانتی «تشویق و تایید» فروخته میشد.
دوستم کاری کرده بود که من در هر مهمانی «هر» حرفی میزدم حداقل ۴ ۵ نفر دورم جمع میشدند، میخندیدند و تشویقم میکردند. حتی به صورت تصادفی هر یکی دو ساعت یک بار یکی از آنها مرا میبرد به بقیه معرفی میکرد و با قهقهه برای دیگران تعریف میکرد چه گفتهام.
من پرسیدم جدی هر حرفی؟ گفت «هر» حرفی! فیلم یکی از خریداران را نشان داد که به معنی واقعی کلمه سکوت کرده بود. هیچ حرفی نزده بود، ولی باز تشویقش کرده بودند و برده بودند به بقیه نشان داده بودند که ببین چطور سکوت میکند! [۱]
اینجا بود که دستگاه را خریدم.
راستش را بخواهید، دستگاه را نه همین جمعهی پیش، که حدود ۱۰ سال پیش خریدم. نگفته بودم که دلتان نسوزد.
بعد از آن دستگاه اولیه، چند دوست دیگر دستگاههای دیگری هم آوردند.
این روزها بعضا دستگاهها را عوض میکنم. بعضی را مدتهاست استفاده نکردهام. بعضی را با هم استفاده میکنم.
نمیگویم که معتاد شدهام، اما چه کسی حوصله همکار و مدیرعامل و راننده تاکسیای را دارد که خودش انتخابش نکرده؟ هر وقت با کسی هستم که خودم انتخابش نکردهام، یا حوصلهاش را ندارم، سریع دکمه را میزنم. پرت میشوم وسط کلی آدم که دوستشان دارم و تضمین شده هر حرفی بزنم و هر کاری بکنم، تشویقم کنند.
در مهمانیهایی که به اجبار خانواده یا رسم فامیلی و فرهنگی هم که جز در وقت چایی خوردن (چایی را دوست دارم)، دکمه را زده و داخل مهمانیام.
راستش را بخواهید در این ۱۰ سال، با نسیم طالب هم صحبت شدم و تشویقم کرد. آن هم همین چند هفته پیش بود[۲]. دو سال پیش هم بود که لیکاف تشویقم کرد. بعضی وقتها حرفهایی زده بودم که گزارشگرانی چون وحیدآنلاین هم تبلیغش را کرده بودند.
بعضی وقتها که وسط کار حوصلهام سر میرود، یا وردپرس آن طوری که باید عمل نمیکند، هم دکمه را میزنم. وقتی دستشویی رفتهام و جاذبه آن طور که باید کار نمیکند هم دکمه را میزنم. قبل خواب میروم ببینم دوستانم چه میگویند، و صبح که بیدار شدم هم به مهمانی سری میزنم. گاهی وقتها از خواب هم حوصلهام سر میرود و بیدار میشوم دکمه را میزنم.
راستش را بخواهید طی ۱۰ سال گذشته روزی نبوده که دکمه را نزده باشم.
معتاد نیستم، اما خب چه کسی دوست ندارد در جمع کسانی باشد که گارانتی شده تشویقش میکنند؟
فقط اخیرا ایدهای مثل یک خوره در مغزم افتاده. فکر میکنم اگر آن دوست آن دستگاه را ۱۰ سال پیش به من نفروخته بود، وقتی حوصلهام سر میرفت یا کارها بر وفق مراد نبود، دکمهای نبود که فشار دهم! در نتیجه نمیشد که مثل یک عقاب (یا جغد، شما کدام را دوست دارید؟) به کارم نگاه کنم. شاید مجبور میشدم از بیحوصلگی ادامه کار را انجام دهم. آن تمرکز نصفهنیمهام را ادامه دهم.
شاید اگر ۱۰ سال پیش آن دوست میگفت که دکمهاش وقتی حوصلهام سر میرود، از بیحوصلهگی مرا درمیآورد، دستگاه را نمیگرفتم. گفتم رایگان به من داد؟
یاد گرفتهام که تقریبا هر کار درستوحسابیای، هر نتیجه و هدفی که بیشتر از دو سه روز زمان نیاز دارد، بخش محسوسیاش حوصلهسربر است.
شاید اگر دکمهای نداشتم که موقع حوصلهسربر بودن مرا پرت کند وسط مهمانی آدمهایی که دوستشان دارم و تشویقم میکنند، کارهای بزرگتری را انجام داده بودم.
یادم رفته بود که زندگی، رشد و تغییر جایی بیرون از این مهمانی است.
به هر حال، نوشته طولانی شد و حوصلهام سر رفت :/
بروم در دستگاه توییتر در مورد سررفتن حوصله با بقیه صحبت کنم. البته در توییتر اگر ۵ ۶ نفر باشند که تشویقم میکنند، در اینستاگرام راحت ۱۰۰ نفر را دارم!
فعلا.
راستی شما چه کار میکنید؟ مثل من هر لحظه که حوصلهتان سر رفت دکمه را فشار میدهید و میپرید وسط مهمانی؟
پینوشت:
================================
ارجاعات:
[۱]
twitter.com/azarijahromi/status/1140359819653713922
[۲]
twitter.com/nntaleb/status/1129835850177667073
سعید من وقتی بچه بودم خیلی رویاپردازی میکردم،
بزرگتر که شدم هم خیلی توی دنیای ذهنی خودم بودم،
حتی همین الان دنیای دیجیتال رو واقعیتر از دنیای فیزیکی میدونم و بیشتر روش سرمایهگذاری زمانی و انرژیای و مالی میکنم.
درسته که بعضی وقتا حسرتِ ناتوانیها و کمبودهام توی دنیای فیزیکی رو خوردم،
ولی خیلی وقتها هم خوشحال بودم از منابعی که توی دنیای دیجیتال تلف کردم.
البته حالتِ ایدهآل اینه که با اختیار و توجهمون در هر لحظه دنیامون رو انتخاب کنیم.
کاری که مدتیه سعی میکنم انجامش بدم.
ولی تا قبل از اینکه اونقدر عاقل بشم به خودم یادآوری میکنم که دکمهی مهمانی اونقدرها هم بیفایده نیست.
در مفید بودن و شاید حتی ارجح بودن فضای دیجیتال که بحثی ندارم.
من دکمهی مهمانی رو برای شبکههای اجتماعی به کار بردم. برای توییتر و اینستا و گروهها و کانالهای تلگرام. این روزها گرچه بیشترین استفاده از دکمه رو دارم، ولی هی تو مغزم تکرار میشه که شاید آنقدرها هم مفید نیست :/
یعنی میارزه به عنوان یک قاعده سرانگشتی اصلا بیخیالش بشم. فعلا که نشدم.
خوبه که اینجا نوشتی سعید،
میدونی چون توییتر و اینستاگرام ندارم، نمیتونم جزو کسایی باشم که هروقت هر حرفی بزنی گارانتی دار گوش بدم.
تلگرام هم که خیلی وقته به رحمت الهی رفته.
راستش من حس خوبی به این دکمه ها نداشته و ندارم. چون به نظرم مهمترین کارکردشون زندگی در حال بود اما رفته رفته مفهوم «حال» شاید عوض شد. تماس ویدیویی واتس اپ یا پیام رسان های فوری برای سریع انجام شدن امور خوب بودند و هستند اما برای پرسه زدن ذهنی، شخصا ترجیح میدم به یک دیوار سفید، میوه توی بشقاب یا خیلی چیز هایی که هستند فکر کنم. درضمن این قدر کار نکرده دارم که به نظرم حوصله سررفتن خیلی مشکلِ دم دستی برام محسوب نشه.
یه حس کوچیک غبطه مانند تو ذهنم ظهور کرد وقتی گفتی «این قدر کار نکرده داری» که حوصله سررفتن خیلی مشکل دم دستی محسوب نمیشه.
منم کار نکرده زیاد دارم. اما انگار حس میکنم که به حوصله نیازه تا انجام بدم. یا وقتایی که انجام نمیدم، بعضا به خودم میگم حوصله نداشتی و حق داری حوصله نداشته باشی :/
اینم باید بزارم یه فکری کنم براش. ممنون. تلنگر خوبی بود.
نوشته خیلی جالب بود، شاید یکی از بهترین نوشته های سایتت، داستانواره خوبی از ماجرا از آب در اومده بود، اما یک سوال که خودمم جواب دقیقی براشون ندارم، واقعا بودن در وسط این مهمانی ضررش بیشتر از نفعشه؟ البته نه به صورت ریاضی وار، من هر از یک مدتی یک بار که محاسبه سود و فایده می کنم ، معمولا می بینم جایی مثل اینستاگرام شاید خیلی ضررها داشته، اما بعضی وقت ها هم برام مفید بوده و به واسطه اش کلید آشنایی با جمع ها و کلاس هایی برام خورده که اگر نبود اتفاق نمی افتاد، اثر حذفش رو نمیتونم محاسبه کنم چون در نبودش نمی تونم حساب کنم چه چیزهایی از دستم در رفته، به طور مثال تو اگر در توییتر و اینستا نبودی تاثیر منفی بر میزان شناخته شدن کتابت نداشت؟ اما از اون طرف میدونم که از اون جا که طراحی این شبکه بر اساس ضعف های ما بوده، شاید زدن دکمه ورود با خودم باشه اما اون قدری که باید بر محتوایی که میبینم و زمان بیرون اومدن از مهمونی کنترلی ندارم که خودش یعنی هدر رفت یک عالمه وقت و انجام ندادن یک کار بهتر
من هنوزم که هنوزه با این محاسبه درگیرم و نمیتونم به قطعیت به خودم بقبولونم که بچه جون برو به کارهای مفید برس، ارتباط اجتماعی هم فقط ارتباط مستقیم با کیفیت
اتفاقا با همین ذهنیت از «مهمانی» استفاده کردم. من هر سری شعبانعلی گفت فاضلاب، به ذهنم رسید که بابا این آدما رو خودم انتخاب کردم (مخصوصا تو توییتر). جدی ازشون یاد میگیرم. جدی اگه نوشتههای کورش علیانی، جادی و وحیدآنلاین تو فیسبوک و توییتر و تلگرام نبود من چنین آدمی نبودم.
اصلا تو همین توییتر من چقدرررر خودن محمود باقری، دیدن توییت ساما و گوداس و علیرضاکار و ... رو دوست دارم و مفید میدونم.
اما از اون ور یه نگاه به میزان صرف شده براش میندازم، یه نگاه به ارزش افزودهای که برام داشته، تخیل میکنم در دو سه موضوع دیگه تمرکز کرده بودم احتمال خوبی داشت اثر عمیقتر، ماندگارتر و بانمودهای بیرونی بیشتری داشته باشه.
[…] برای آنهایی که حوصلهشان سر میرود: دکمه مهمانی […]
خب راستش من خیلی دوست داشتم اخر مقاله ات بگی این دستگاه واقعیه و میلیان ها تومن هم پولشه و من حاضر بودم بخرم که وقتی رسیدم به تهش تو ذوقم خورد
سعید منم موافقم که رشد بیرون این دایره است اما این دایره، کیفیت و کمیت اون بیرون رو هم تعیین میکنه...
نکته مهمیه.