این نوشته را با هدف ایدههایی برای یک دانشجوی اقتصاد سال اولی شروع کردم. بعد دیدم مطلب به درد دانشجوهای دیگر هم میخورد. تمرکز نوشته بر پول در آوردن و مسیر شغلی است.
عناوین مدارک دانشگاهی من «اقتصاد بازرگانی» و «اقتصاد تجارت الکترونیک» هستند. تقریبا مثل کارشناسی که با معدل ۱۶ و خوردهای شاگرد اول بودم (از بس که همکلاسیها نمراتشان پایینتر بود)، در ۲۷ سالگی هم جزو دهک درآمدی ۱۰ کشور هستم (از بس که شرایط را در ایران سخت کردهاند و امتیازاتی داشتهام که خیلیها نداشتند و از بس که وضع را خراب کردهاند. خاک بر سرشان. تف به رویشان).
نازنین زیر پست «برای داشتن دانشجویان اقتصادی بهتر» کامنت گذاشته و درخواست راهنمایی کرده برای فعالیتهایی در این دوره ۴ ساله کارشناسی اقتصاد که بعدها به درد آیندهی شغلیاش بخورند. کامنت نازنین:
من دانشجوی سال اول اقتصادم
متاسفانه تو این همه سایتی که گشتم ی مطلب خوب هم درمورد اینکه چجوری میتونم تو این دوره چهار ساله علاوه بر درس خوندن فعالیت هایی انجام بدم که بدرد اینده شغلیم بخوره پیدا نکردم...
دولت و اساتید اگه کمک میکردن خیلی خوب میشد
ولی فعلا تو شرایطی هستیم که اینجوری نیست
باید خود دانشجوها دست به کار بشنبرای دست به کار شدن هم نیاز به راهنمایی داریم
از دانشجوهای سال بالایی میپرسی میگن برین برنامه نویسی یاد بگیرین
برین کار با پایتون و....یاد بگیرینمشکل اینجاست که ما نمیدونیم برای چی باید این برنامه هارو یاد بگیریم کسی هم توضیحی نمیده
یا وقتی بهشون میگی چه کار مرتبط با رشتم انجام بدم میگن مقاله نویسی
وقتی هم ازشون میپرسی چجوری فقط نگات میکنن انگار خودشونم نمیدونن😐میشه ی دانشجوی با تجربه اگه میتونه تو این زمینه کمک کنه جواب بده لطفا🥲
در این مطلب چیزهایی که به ذهنم میرسد را میگوید. با تمرکز بر پول در آودن و آوردهی مالی بیشتر.
در این سعیدی که هستم و پولی که در میاورم و زندگیای که دارم و رضایتم از دنیا، آدمهایی که دنبال میکردم و میخواندمشان و اطرافم بودند تاثیر بسیار جدی داشتد. خیلی! خیلی ها! منظورم هم دنبال کردن فرهیخته طور نیست.
همین دنبال کردن در فیسبوک و توییتر و وبلاگ و نوشتهها و اینها. کورش علیانی در شفافیت ذهنم و روراستتر شدنم با زندگی و چیزها و آشنا شدن با آدمهای واقعا مفید خیلی کمکم کرد. فیسبوکش را فالو میکردم و بعدها توییترش را. وحید آنلاین در آن سالهای ۸۸ و چند سالی بعدتر در باخبرتر شدنم از اخبار سیاسی و اینها. جادی میرمیرانی در مفاهیم مرتبط با رضایت از زندگی و جدی نگرفتن زیاد و پشتکار و تداوم و فمنیسم و چیزهای آزاد و بعضی از ارزشهای جدی این روزهایم. محمود باقری در تفکیک مهملات از غیر مهملات و تفکر جدی و بعضی از مفاهیم. فرناز سیفی (کانال تلگرام، اینستاگرام) در آشنا شدن با نوشتهها و کتابها و فیلمها و آدمهای درست حسابی و عمیق و مفاهیم مرتبط با زنان و اشتباهاتی در جایگاه یک مرد داشتهام و چه رفتاری درست است و دادن ذهنیت و چارچوبی که فهمم از دنیا و تعاملاتش را سادهتر میکند. و شعبانعلی (وبلاگ، متمم) در ترکیبی از همه چیزهای قبلی و کلی چیز دیگر که لیست کردنش به نظرم ناقص کردن کار می آید. شعبانعلی تاثیر جدی داشته در زندگیام.
کتابها و نویسندههایشان هم تاثیر جدی میتوانند بگذارند در ارزشی که خلق میکنی و زندگی وفهمت از دنیا و رفتارهایت. از کتابها و نویسندهها نسیم طالب در فهم دنیا و سازوکارش، بری شوراتز در افزایش چند برابری و رضایت و لذت بیشترم از زندگی، دیوید آلن در انجام دادن بیشتر تسکها و مدیریتشان و داشتن ذهن آسودهتر، مارک منسن و نیل استراوس در شروع رابطه عاطفی و مسائل مشابه کمکم کردهاند.
این ها را نوشتم که بگویم به جد پیشنهاد میکنم اگر بخشی از زندگیات دنبال کردن آدمهای عمیق و کاردرست حوزههایی که دوست داری نیست، آن را به زندگیات اضافه کن که بسی آورده دارد. اینهایی هم که اسمشان را بردم جز ۲ ۳ نفر بقیه را ندیدهام. مطالبشان را خواندهام. خودشان هم شاید اصلا خبر ندارند سعیدی هست ((:
کار تخصصی هم بخواهی بکنی و از مهارت خاصی پول در بیاوری، باز دنبال کردن آدمهای حرفهای و مطرح آن حوزه به شدت کمک کننده است. اغلب آدمها زندگی دیجیتال دارند. مثلا اگر بخواهی سئو کار شوی، توییتر سئو بسیار فعال است.
بعضی از مهارتها هستند که به شدت تاثیر محسوس دارند در توانایی ایجاد ارزش. با تقریب خوبی میشود گفت هر انسانی در این دنیا اگر با کلیات برنامهنویسی و مفاهیم و ساختن کدهای چند خطی کاربردی و مفاهیم اولیه دانش کامپیوتری و اینها آشنا باشد، در کارش و ایجاد ارزشش عملکرد بهتری خواهد داشت. چه نجار باشد، چه تکنسین آزمایشگاه و چه توسعهدهنده کسبوکار.
کار همه به اکسل و گوشی و نصب برنامه و پیگیری کارهای اداری دولت الکترونیک و ارسال گزارش و تبلیغ در اینستاگرام و سفارش گرفتن از سایت و اینها میخورد. دانش کامپیوتری اگر مستقیم باعث افزایش خروجی کار نشود (که اغلب میشود)، مطمئنا باعث میشود در بقیه بخشها عملکرد بهتری داشته باشیم و به طور بهرهوریمان برود بالا.
مثال عجیبش همین سامانهی ثنای قوه قضاییه است. این سامانه باگ عجیبی دارد که بعضی وقتها احضاریه را نشان نمیدهد و باید بروی تعداد نمایش سطر در صفحه را تغییر بدهی تا نشانت دهد. کسی که هیچ از دنیای کامپیوتر و مرورگرها نمیداند شاید اصلا بترسد آن گزینه را تغییر دهد. ولی برای کسی که آشنایی اولیه دارد مشخص است که این کار میتواند باعث لود دوباره لیست شود و اگر مورد پنهانی بود نشان بدهد.
یا ثبتنام خوابگاه و واحد برای کسی که کمی دانش فنی کامپیوتری دارد راحتتر و سریعتر است. از انواع افزونهها و اتوماسیون برای تسریع کار میتواند استفاده کند. یا مثلا همین دانش فنی بیشتر من باعث شد که بتوانم برای یک خالهام ماشین از ثبتنامهای ایرانخودرو (آن موقع که قرعهکشی نبود) ثبتنام کنم. یا برای دوستی که پایاننامه از دانشگاه تهران میخواست و سایت دانشگاه جواب درستی نمیداد و مشکل داشت، با کمی ور رفتن توانستم فایل را پیدا کنم. یا برای پایاننامهی خودم که سایت دانشگاه صفحه به صفحه نشان میداد و عملکرد درستی برای گرفتن کل فایل pdf نداشت، با اتوماسیون توانستم انجام دهم.
در این حوزههای که محتمل هست شمای دانشجوی سال اول اقتصاد بروی سرکار که چنین مهارتهایی خیلی بیشتر به درد میخورد. مثلا من اولین شغل کارمندیای که در تهران گرفتم، بعضی از مهارتهایم که خیلی به درد شرکت خورد و باعث رشد من شد، دانش فنی کامپیوتریام بود. از رفع مشکلات ساده تا اتوماسیون یک سری فرایندهای کوچک. خیلی وقتها شرکتها کارمندی میخواهند که اگر موردی پیش آمد بتواند فلان کار نرمافزاری را هم راه بیندازد. چه کار با اکسل باشد، چه فتوشاپ و چه تهیه گزارش سریع از یک سری منابع اینترنتی. در همین تهیه گزارش سریع از منابع اینترنتی، آشنایی با Developer tools مرورگرها و آشنایی اولیه با جاوااسکریپت کمک میکند بسیار بسیار سریعتر از کسی که چنین اطلاعاتی ندارد عمل بکنی. اگر دانش پایتون اولیه داشته باشی، برای منظم کردن پیامهای تلگرام، برای انجام کار روتین بر روی ۲۰۰ فایل، برای دیدن یک الگو در تعداد زیادی سلول اکسل، برای اضافه کردن بعضی مشخصات به صورت روتین به یک سری فایلها و هزار چیز دیگر خیلی سریعتر عمل میکنی تا کسی که فقط با Paint ویندوز کار میکند و در اکسل حتی Pivot Table نمیداند چیست.
دنیا، دنیای کامپیوترها و دنیای دیجیتال هست و اگر آدمی باشی که برای هر چیز کوچکی به مسئولش باید سر بزنی و سوال بپرسی و منتظر باشی و بهرهوری پایینی داشته باشی، مسیر پول درآوردنت و رشد شغلیات خیلی سخت میشود.
جدا از مهارتهای دیجیتال، مهارتهای ارتباطی و مذاکره و مدیریت مالی شخصی و نوشتن و حرف زدن و متقاعد کردن و درک بقیه انسانها و حدس زدن سازوکارها و کنترل خشم و اینها هم کاربردی هستند. سایت متمم منبع بسیار خوبی برای یادگیری تعداد زیادی از این مهارتهاست.
مخصوصا این مذاکره و مهارتهای ارتباطی. میتواند باعث جلوگیری از کلی مشکلات و سالها هدر رفتن عمر شود. آن ۲۰٪ی که ۸۰٪ تاثیر دارد را هم از اینها یاد بگیری عالی میشود.
این مهمانداران هواپیما که هی دستهایشان را اول پرواز تکان میدهند و لاغر هستند، تاکید میکنند که اگر ماسک اکسیژن باز شد، اول روی صورت خودتان ماسک را بگذارید و بعد روی صورت کودکی که کنارتان است. چون شما اول باید خودتان زنده بمانید و هشیاری کافی داشته باشید که بتوانید این کار را بکنید. اول خودتان.
در زندگی و پول در آوردن و آیندهی شغلی هم همین است. اگر مادر پولدار نداری و آقازادهای نیستی که پدرش در کشورهای دیگر هم منابع مالی خوبی دارد، بدان و آگاه باش و آویزهی گوشت بکن که هر کسی رفت آب ببرد برای تشنهلبان دنیا و وضع دنیا را بهتر کند، خودش وسط راه تشنهاش شد و همان آب را خورد که هیچ، مجبور شد برگردد و برود مشغول تامین آب شخصی خودش و خانوادهش شود.
یکی از این دوستانم میگفت که به سرش زده بود برود علوم سیاسی بخواند و اوضاع دگرگون کند و اینها. یا جامعهشناسی. که اوضاع خراب میدید. عقل کمی داشت و رفت اول از اساتید و بزرگان، دو سه نفر، پرسید که بیام؟ بیام بخونم؟ جواب شنید که اینها که میبینی «راحت» و «آسوده» این چنین رشتههایی میخوانند و فعالن، اغلب دغدغه پول ندارند. خانوادهشان پولدار است و تامین میکند و اینها یک عمر هم کار نکنند، دارند برای خوردن. اگر چنین خانواده و منبعی نداری، بدان که سخت خواهد شد. کشور و اوضاع هم همین است اگر بدتر نشود. عجله نکن. برو به زندگی برس و تامین مالی بشو، بعد خواستی بیا در این حوزهها فعالیت و پژوهش کن. کشور فرار نمیکند.
اینها را گفتم که به درآمد و پول اولویت بدهی. به مهارتها و تجربههایی اهمیت بده که پول از آنها دور نیست. فکر نکن که پول «حداقلی» کافی است. نه نیست. پول حداقلی در این اوضاع اقتصادی ایران، یعنی فقر و زیر خط فقر. فقر هم که احمق میکند (عنوان کتابی است از ترجمان با موضوع تاثیر فقر در عملکرد و اینها). برو دنبال پول خوب و متوسط به بالا. در این اوضاع اقتصادی اگر بخواهی پول متوسط دربیاوری هم حتی امکان تامین تجهیزات اولیه یادگیری و رشد دیجیتال مثل گوشی و لپتاپ مناسب را نداری. و فکر نکن اینها مهم نیست. گوشیات اگر کند باشد با احتمال خوبی خیلی خیلی کمتر گوگل میکنی و factcheck میکنی. یا گزینههایت محدود میشود به تجربههای قبلی و پیدا کردن و رفتن و ارتباط با گزینههای جدیدت خیلی محدودتر میشود. لپتاپت هم که کند باشد و فنش صدا بدهد هم که از کار بلندمدت متمرکز خیلی زود خسته میشوی.
اینها را مینویسم که نری دنبال این ایده که «بروم دنبال علاقه/راه درست/بهتر کردن دنیا، کنارش از جایی پول حداقلی برای زندگی درمیآورم». چنین چیزی بسیار نامحتمل است. سخت است. عملکردت با پول حداقلی پایین میآید. مگر این که واقعا پشتکار داشته باشی و علاقه و جدیت و شوق و اینها که خب از تصور من دوری و صحبتهای من شاید به دردت نخورند.
پس: ولویتت اولت در اوایل مسیر پول متوسط به بالا و خوب باشد، بعدها و در ادامه مسیر اولویت اول را بکن علاقه و بهتر کردن دنیا و اینها
البته تاکید کنم منظورم این نیست بروی دنبال مهارت و کاری که اصلا خوشت نمیآید، یا بیخیال اوضاع دنیا و اطرافیان بشوی. این طور که نمیشود. صرفا به نظرم انسانی که میتواند خودش را از لحاظ مالی و رفاه زندگی تامین کند عملکرد و تاثیرگذاری بیشتری از کسی دارد که چنین توانی ندارد و بخش مهمی از توان ذهنیاش مشغول رفع مشکلات جدی معیشتی است.
کمی عمیقتر اگر بخواهم بگویم، کسی که Fuck you money دارد عملکرد بهتری دارد. که اغلب از مسیر تامین مالی و داشتن مهارتهایی که مطمئنی از آنها پول در میاید چنین چیزی ممکن میشود. حالا شاید بعضیها هم باشند که در فقیرترین حالت هم عملکرد خوبی دارند. چه خوب. من چنین آدمی نیستم.
عنوان رشتهای که در حال تحصیلش هستی را چند آدم سالها پیش که دنیا خیلی فرق میکرد و با احتمال خوبی در ترجمه از یک رشتهی خارجی انتخاب کردهاند. محدود کردن فعالیتها و مسیر به عنوان رشته و فعالیت در رشته به نظرم احمقانه است. کلمهای است انتخاب شده توسط چند نفر در سالها پیش. اهمیتی ندارد.
به جای رشته، با «حوزه» فکر کن. مثلا اگر برایت حوزهی اقتصاد مهم است، ببین چه چیزهایی برایت ارزش است که بعد باعث شده این حوزه مهم شوند. و بعد چه کارهایی میشود کرد و کدامها به پول نزدیک است و کدام دور است و از این جور چیزها. شاید مثلا به نتیجه برسی که کمرنگتر کردن اثر «تعارف» در تعاملات انسانی باعث بهبود ارتباطات بین انسانها در ایران و در نتیجه بهبود وضعیت اقتصاد و توزیع ثروت و ارزش میشود و هدفت را بگذاری فعالیت در سمت افزایش شفافیت و رک بودن! که در واقع در حوزهی اقتصاد است، اما در اسم بیشتر به انسانشناسی و جامعهشناسی و ارتباطات و اینها میخورد.
از بین همه آنهایی که من دیدم و کنارم بودند و با هم درس خواندیم و همخوابگاهی بودیم یا شنیدم، تعداد خیلی کمی از کارهای مربتط با درسشان و واحدهایی که گذارنده بودند پول در میآوردند یا در میآورند. عدهای رفتند سمت پایاننامهنویسی، خیلی تعداد کمی شاید توانستند چند طرح توجیهی و اینها بنویسند و پولی بگیرند، معدود نفراتی هم شاید بتوانند سالهای بعد استاد دانشگاه باشند یا همین استادی موقت در دانشگاههای کمترشناخته شده شهرستانهای اطراف را کمی ارتقا بدهند.
مرتبطترین کار پولدرآوری که چند نفر از آشنایانم کردند کارمند بانک شدن بود. یکی هم رفت کارمند بانک مرکزی شد که البته آدم خاصی بود. جز این دوست خاص من که کارشناسی دومش را آمده بود بگیرد و هدفمند دنبال بهبود اوضاع کشور از طریق سیاستگذاریها و مداخلات پولی و مالی بود، برای بقیه صرفا عنوان رشتهشان بود که کمک کرد کارمند جایی شوند. بانکها فارغالتحصیل اقتصاد را راحتتر میگرفتند و اینها هم رفتند کارمند بانک شدند.
و خب برای کارمند بانک شدن نیاز به فعالیت اضافیای جز امتحان دادن و گرفتن مدرک و البته داشتن حداقل معدلی نیست. نهایتش شرکت در آزمونهاست.
اگر قرار است کارمند بشوی، مواظب معدلت باش که خیلی پایین نباشد. بقیهاش را به زندگی برس. اگر میخواهی استاد دانشگاه بشوی (که من نمیفهمم چرا کسی چنین انتخابی باید بکند)، مسیرش بیشتر از دانش، از ارتباطات و دانشگاه خوب و تمرکز بر گذارندن همه دورهها در یک دانشگاه و اینها انگار میگذرد. اگر نه که، از طرح نوشتن و پایاننامه نوشتن برای بقیه پول مداوم خوبی درنمیآید. به نظرم ولش کن. مخصوصا که با پایاننامه نوشتن کمک مستقیم میکنی به بدبخت شدن آدمها در مقیاس دهها هزار و شاید حتی چند میلیون.
اقتصاد مثل رشتهی نرمافزار، یا حقوق، یا پزشکی نیست که دانش حین تحصیلش (حداقل در اسم) ربط مستقیمی به بازار کار و مهارتهایی که بابتشان پول میدهند داشته باشد.
چون اسمت «نازنین» بود، گفتم تاکید کنم که اگر زنی، رشد شغلی و خیلی از چیزهای دیگر برایت سختتر از همان چیزها برای یک مرد است. شاید خیلی سختتر.
این دنیا را مردان برای مردان ساختهاند و خود من هم که در حال نوشتن چنین چیزهایی هستم همین دو سه سال اخیر تازه تازه دارم چیزهایی از این دنیای بسیار ناعادلانه که خودم مسبب برخی از ناعدالتیها و آزارها بودهام میفهمم و یاد میگیرم. هنوز خیلی باید یاد بگیرم و بفهمم که چیزی بر این بیعدالتی و بیانصافی و تبعیض اضافه نکنم.
متاسفم بابت این و شرمندهام. خودت زنی و بهتر از من میدانی که چقدر مسیر سختتر است و شرایط چطور است. صرفا خواستم بنویسم و بگویم که میدانم این دنیا به من بسیار از امتیازاتی داده که تو را محروم کرده و حتی شاید امتیازات تو بوده که به من داده. و اینهایی که نوشتم از زبان یک مرد و تجربهی یک مرد بود که خیلی از مشکلات و سختیهای یک زن را نداشت. مخصوصا در ایران و مخصوصا در چنین شرایطی.
من میدانم که در دنیای دیجیتال و کارهای کامپیوتری و شرکتها به قول معروف استارتاپی، تعداد زنان در موقعیتهای مشابه بیشتر و توزیع جنسی بهتر است. به تعداد خوبی همکار بالادست و پایین دست و مدیر زن داشتهام و فضای چنین شرکتها و فعالیتهایی برای فعالیت آمادهتر است.
در بین آدمهایی که من دنبالشان میکنم، ایدهی معروفی است که فرصتی که در دوران دانشجویی، مخصوصا کارشناسی، برای مطالعه و یادگیری مهارتهای مختلف و چیزهای جدید (و شاید متعارض) بود، بعدا کمتر تکرار شد. بعضیها بیشترین تعداد کتاب را در همین دوره خوانده بودند.
یک ایدهی معروف دیگر این است که تا ۲۵ ۲۶ و اینها فرصت گشتن و تجربه کردن و دیدن مسیرها و مهارتهای مختلف است که ببینی کدام با ذائقهت و استعداد و اینها بیشتر جور است. نه این که سالهای بعد نشود، میشود. بعدا سختتر است و تعداد پیچها و پیچیدنها هم کمتر.
من چون خودم تقریبا در همان حدود سنی هستم، حسرت خاصی و نظر خاصی ندارم. صرفا گفتم که نظراتی که خوانده بودم را منتقل کرده باشم.
کتاب «شغل مورد علاقه» به من در داشتن دید مفیدتری نسبت به شغل و کار کردن و پول درآوردن و مسیر شغلی و اینها خیلی کمک کرد. کلا کتابهای آلن دوباتن و مدرسه زندگی در این چند سال اخیر برایم مفید بودهاند.
«رادیو کارنکن» هم در هر قسمت با یکی که جایگاه خوبی در حوزهی شغلی خودش داره صحبت میکنه. اغلب جوان و اغلب درآمدهای واقعا خوب. من تولید کننده پادکست (امین آرامش) و تعدادی از آدمهایی که باهاشون صحبت کرده رو از نزدیک میشناسم و در جریانم که بعضی چه پول خوبی در میارن (:
سلام
آقا سعید دم شما گرم. من توی این چندوقتی که با وبلاگ شما آشنا شدم چشم انتظار پست جدید بودم و این پستتون عالی بود. برای من نکات خوب زیادی داشت. بوکمارک کردم برای مطالعه دوباره و چندباره.
منم از شما چند پله ای عقب تر هستم. اگه همه چی اوکی پیش بره از این شهریور یا مهر قراره دانشجو بشم. داستانش مفصله اما به هرترتیب چون توی هنرستان کامپیوتر خونده بودم و علاقه ام به بازرگانی بود، مجبورم توی دانشگاه آزاد کارشناسی بخونم. تقریبا شعبه اش هم انتخاب کردم. رشته هم میخوام مدیریت بازرگانی بخونم.
مدیریت بازرگانی هم مثل اقتصاد جزء رشته هاییه که انجام کار مرتبط با رشته اونم زمان دانشجویی تقریبا غیر ممکنه. مگر این که پدرم کارخونه دار میبود و منو میذاشت مدیر داخلی یا مدیر فروش. 🙂
اما من یه ایده هایی برای کار کردن و مهارت آموزی دارم. شاید به دوستانی مثل نازنین خانم برای پیدا کردن ایده های خودشون کمک کنه.
1. مثلا من میتونم کار بازاریابی یا ویزیتوری انجام بدم تا سر و کله زدن با مردم و فروش و مذاکره رو یاد بگیرم. هر مدیری مخصوصا مدیری که میخواد کار بازرگانی کنه باید مذاکره و فروش بلد باشه.
2. من میتونم به عنوان مترجم یا منشی یا هرچی توی یه شرکت بازرگانی مشغول به کار بشم تا با واقعیت های کار آشنا بشم. و سابقه کار مرتبط جمع کنم.
3. در این مورد میخوام به مهارت ها یا خرده مهارتهایی اشاره کنم که به عنوان یه بازرگان یا مدیر میتونه برای من مفید باشه:
مهارتهای دیجیتال عمومی (از جستجو در وب تا کار با آفیس) - اصولی نوشتن انگلیسی و فارسی (برای نوشتن نامه های تجاری) - زبان انگلیسی و احتمالا زبان کشوری که میخوام باهاش کار کنم - آشنایی اولیه با علم اقتصاد و آمار و تحقیق و تحیلیل بازار (برای بررسی نیازهای وارداتی و توان صادراتی خودمون و کشورهای دیگه و کلا پتانسیلهای تجاری)
من هنوز حتی دانشجو هم نیستم اما اگه بخوام فقط ایده بدم (چون تجربه ای ندارم) میتونم برای کسی که دانشجوی اقتصاده و احتمالا میخواد روزی اقتصاددان بشه (اقتصاددان الزاما کسی نیست که کتاب اقتصاد مینویسه)، این ایده ها رو میدم:
1. انتخاب یک حوزه تخصصی و یادگیری اون. مثل بورس، ارز دیجیتال، اقتصاد رفتاری، تحلیل بازار و مشاوره اقتصادی به افراد و کسب و کارها. حالا میتونید توی خود این حوزه مشغول بشید یا برای اون حوزه تولید محتوا کنید. یا آموزش بدید.
2. بسته به انتخابهای دیگه ممکنه لازم بشه برنامه نویسی یا نرم افزارهای تخصصی مرتبط با آمار یا داده کاوی رو یاد بگیرید. مثل زبان پایتون، زبان برنامه نویسی R، نرم افزارهای تحلیل آمار مثل Stata یا IBM SPSS، یا اصلا همین اکسل هم کلی پتانسیل برای کارهای آماری (البته در اشل کوچیک) داره.
3. ببینید برای کار مورد علاقه شما (کتاب نوشتن یا تدریس در حوزه اقتصاد، تحلیل اقتصاد، مشاوره اقتصاد یا غیره) چه خرده مهارتهایی وجود داره؟
زبان انگلیسی باعث میشه به منابع دست اول و بیشتری دسترسی داشته باشید.
داشتن مهارتهای عمومی کامپیوتر هم آقا سعید اشاره کردن که خیلی خوبه. آشنایی نسبتا عمیق با نرم افزارهای اکسل، اکسس یا حتی نرم افزارهای آماری و داده کاوی (اصلا این دوتای آخر خودشون کلی پتانسیل شغلی دارن) هم فوق العاده مفید خواهد بود. چون یک اقتصاددان همیشه با آمارها سر و کار داره. چه بهتر که خودش بلد باشه چجوری از روی داده ها اطلاعات کاربردی به دست بیاره.
4. مهارت های نرم هم اشاره شد که اون هم خیلی مهمه. مذاکره، ارتباط با دیگران (مخصوصا در محیط کار)، فروش و بازاریابی (اگر بازاریاب نباشید هم حداقل باید بلد باشید توی رزومه یا مصاحبه کاری خودتون رو خوب پرزنت کنید)، تصمیم گیری، مدیریت زمان و انرژی، افزایش بهره وری، تفکر انتقادی، مهارت نوشتن، مهارت یادگیری. شاید به قیافه بعضی از اینایی که گفتم نخوره مهارت باشن اما واقعا هستن. تا حالا فکر کردید چند درصد مقدار مطالبی که به ما تدریس شده یا مثلا یاد گرفتیم رو واقعا بلدیم؟ کسی که مهارت یادگیری خوبی داشته باشه یادگیریش کارایی بالایی داره و کتاب خوندن و دانشگاه رفتنش بیهوده نیست. پس حتی اینم یه مهارت خیلی مهمه.
برای بیشتر مهارتهای نرم که گفتم سایت متمم سری مطالب زیادی داره که نقطه شروع خیلی خوبی هستن. البته امکانش هست شما هم اصلا از طریق متمم یا متممی ها به اینجا رسیده باشید، با اینحال خواستم تاکید کرده باشم.
5. اصلا داده کاوی هم میتونه جزو گزینه هاتون باشه ترکیب علم اقتصاد با داده کاوی جزء فعالیت های میان رشته ای پرسود میتونه باشه. داده کاوی حوزه نسبتا جدیدیه توی ایران و البته سختی های خودش هم داره. شغل هرچی سختتر، رقیبهای کمتر، بازار کار بکرتر، و البته درآمد بهتر.
ما مردم فقط همدیگه رو داریم. بهترین سلاحی هم که در حال حاضر داریم همین اینترنته. بهتره که تا جای ممکن هر ایده و تجربه ای داریم از همین طریق با هم به اشتراک بذاریم.
اگر حرف اشتباه یا بی منطقی زدم بزارید پای بی تجربگی و خامی. امیدوارم بین این همه حرف حداقل یک جمله یا یک ایده به دردتون بخوره.
ببخشید اگه زیاد حرف زدم و حوصله تون رو سر بردم. امیدوارم ارزش توجه تون رو داشته باشه.
مخلص آقا سعید.
شاد و تندرست باشید.
درد دل خوبی بود 🙂
ممنون از متن خوبتون
ممنون از متن خوبتون