+ تابستان ۹۰ که قرار بود نتایج کنکور کارشناسی بیاید، امیدوار تهرانی شدن بودم و دیدن فیلم های جشنواره فجر. از وقتی مجله شناخته بودم، بهمن که میشد همهی مجلات شروع میکردند به چاپ ویژهنامهها. همشهری داستان که گاها بخش خاطرات فیلم فجر اضافه میکرد و مرا در حسرت جشنواره ای که شهرستانی بودن با آن جور در نمیآمد، میگذاشت.
+ بهمن ۹۴، دانشجوی ارشد دانشکده اقتصاد علامه هستم و سینما آزادی که آن همه اسمش را شنیده بودم و شیب زیاد تقاطع بهشتی وزرا قامتش را باهیبتتر نشان میداد، ۱۰ دقیقه هم با خوابگاه فاصله ندارد. با ۵ سالن اختصاص داده شده به جشنواره، فیلم اصلی ظهر، شب هم پخش میشود. بعضی فیلمها را میتوان در روزهای بعد هم دوباره دید.
+ یک هفتهای فکر میکردم مانده به جشنواره که خبر ساعت ۷ اعلام کرد پیش فروش بلیطها شروع شده. در شوک بیخبری بودم که در همان خبر اعلام کرد بلیط بخشهای اصلی تمام شده! گرچه خرید سری بلیط، آن هم دو سری، در قاموس یک دانشجو نیست ولی باز مقداری ناراحتی را موجب شد. نهایتا میشد فیلمهایی که نمیخواستم را بروم بفروشم. شبیه همان بیزنیسی که هر ساله دم نمایشگاه کتاب در خوابگاهها به وجود میآید. بیزنیس خرید بن و فروش دم نمایشگاه برای علاقهمندان.
+ سیستم دیدن فیلم در جشنواره فیلم فجر این طور است که سینماها برای سه گروه مخاطبند. امسال برج میلاد کاخ جشنواره است، بعضی سینماها فیلمهایشان را به نهادها و سازمانها فروختهاند(مثلا به دانشگاه علامه) و بقیه بلیطهایشان برای مردم عادی به صورت سریهای ۱۱تایی به فروش میرسد. تعدادی از صندلیها هم خالی میماند که فروشش مثلا ۱۵ دقیقه به اکران شروع میشود. ولی خب فروش ۱۵ دقیقه قبلتر شروع میشود، صف ممکن است ۳ ساعت پیش شروع شده باشد!
+ برای فیلم «عادت نمیکنیم» با یک عدد همکلاسی در صف ایستاده بودیم. ازش پرسیدم، چند فیلم ایرانی کلا در عمرت دیدهای که ارزش صف ایستادن داشتهاند؟ جدایی نادر از سیمین و درباره الی و یکی دو فیلم دیگر را مطرح کرد. به نظر من که فقط «مارمولک» و «ورورد آقایان ممنوع» رسید. البته همین حالا بعد از دیدن چندباره Amelie هم باز حاضرم صف بایستم.
+ در صف عادت نمیکنیم، بلیط به ما نرسید و یک ساعتی صبر کردیم برای فیلم «لاک قرمز». دیشبش تیزر را دیده بودم و داستان دختر نوجوانی بود. من این جور داستانها را دوست دارم. فیلم نگاه نو بود(یعنی اولین کار کارگردانش بود) و طرفداری نداشت. بدون صف رفتیم تو. فیلم خوب بود و عادت کردم برای فیلمهای بدون صف بلیط بگیرم. خوابگاه نزدیک بود و تصمیم گیری راحتتر.
+ در مسیر خوابگاه، ساعت حدود ۲ بود و یک ربع مانده بود به اکران فیلم «امکان مینا» از کمال تبریزی. صف طولانیی دیدم و خواستم پشیمان بشوم. پرسیدم، گفتند برای فیلم «لانتوری» است! لانتوری قرار بود ۲ ساعت دیگر اکران بشود و همان لحظه هم صفش برای پشیمان شدن هر عاقلی کافی بود. ولی فیلم کمال تبریزی هیچ صف نداشت که هیچ، بلیط اضافه هم مانده بود!
+ چند شب پیش نشستم و ۲۷ تیزر فیلمهای مختلف رو دیدم. یک لیستی درست کردم و با همان تیزرها قضاوت کردم. قضاوت ۹۰ دقیقه از روی ۲ دقیقه تیکهتیکه کار با کلاسی نیست، ولی احساس خوبی به قضاوتهایم دارم. همین هم روی انتخابهایم تاثیر گذاشت.
+ تا ۱۴ام بهمن مطمئنم برگههای آرا مردمی در سینما آزادی را برای هیچ کدام از سه فیلمی که تماشا کردم، نمی دادند.
+ آدم که تخیل میکند، فرض میکند که بهتر بود اگر آدم این جشنواره را با یکی که دوست داشت(البته دوستداشتنی که امکان ازدواج از نظر تئوری باشد(: ) می رفت و میدید. ولی خب برای ما نشد. دعا/آرزو میکنم برا شما اگر همچنین موقعیتی را دوست دارید رخ بدهد.
======
و اما فیلمها:
+ امکان مینا: فیلم متوسطی بود. شاید هم بد. با وجود این همه فیلم دیگر واقعا ارزشش را ندارد کسی در سینما برای «امکان مینا» وقت بگذارد. ولی، ولی من به شخصه صحنههای عاشقانهای که کمال تبریزی درمیآورد را دوست دارم و در این فیلم چند صحنهی ارتباط عاشقانه بود. برای همین سلیقه تبریزی هم هست که من طعم شیرین خیال را پسندیدم، فیلمی که احتمالا عدهی محسوسی می گویند فیلم بدی بوده.
+ لاک قرمز: خوب بود. اگر تعداد بدبختیهای دخترک کمتر بود، می گفتم عالی. دنیا واقعی بود و دیالوگها و رفتارها همان چیزی که میشود در همین اطراف دید. پانتهآ پناهیها نقش مادر را خیلی خوب بازی کرده بود.
+ من: متوسط بود، ولی موضوع بسیار جالبی داشت. لیلا حاتمی نقش یک مادرخوانده(!) را دارد با کلکسیونی از انواع خلافهای ممکن. آن هم در مقیاس بزرگ.
+ دختر: خوبِ شیرین بود. اگر از آدمهایی هستید که خوب بودن برایتان کافی است و دنبال عالیها نیستید، یا آنهایی که فیلم بدون تصادف و کشتار و ابرقهرمان هم به دلشان مینشیند، این فیلم، فیلم شماست. در ضمن چند صحنه هم فیلمبرداری خاصی دارند که در یادتان خواهد ماند.
+ آخرین بار کی سحر رو دیدی؟: ضعیف بود. پیام آموزشی قوی و مهمی داشت، ولی سیر گرهگشایی از ماجرا به قدر کافی جذاب نبود. اگر آشنایی دارید که زیاد پشت مردم حرف میزند و غیبت میکند، با هم به تماشای این فیلم بروید. ولی بدون همچنین دلیلی، نه.
+ عادت نمیکنیم: متوسط بود. اگر دلتان دیدن هدیه تهرانی میخواهد انتخاب خوبی کردهاید. اگر نه، دلیل خاصی نمی بینم کسی به خاطر خود فیلم وقتش را صرف کند. البته اگر دلتان هوای محمدرضا فروتن کرده، ماجرا چیز دیگری ست.
+ بارکد: ضعیف بود، ولی اگر یک ساعتی خندههای آنی هوس کردهاید یا گروهی دوست هستید که می خواهید بخندید بهترین پیشنهاد است. دقت کنید که فیلم تعداد زیادی تیکهی جنسی محسوس و نامحسوس دارد.