تذکر: این نوشته بیشتر شبیه به دلنوشته و روزنوشته و از این جور چیزهاست و بعیده دادهی به دردبخوری بهتون اضافه کنه(البته شما همون یکی باشی که در نقطهای از زمان عاشق منه-با توجه به ماهیت فرازمانی این نوع نوشتن در وبلاگ- خیلی به درد بخوره(: ).
به ذهنم رسید شروع کنم برای بیشتر نوشتن. چرا؟
- چون میبینم شعبانعلی و کورش علیانی(AqZabun و kurosh.alyani در فیسبوک) خیلی راحت و در حجم محسوسی مینویسند، عکس گربه و دیوار و ماه میگذارند و کسی مسخرهشان نمیکند. خیلی هم طرفدار دارند. تعداد محسوسی از نوشتههایشان هم برای دل خودشان است و نظر شخصیشان بدون ارجاع دادنهای مختلف.
- چون وبلاگ، به نظرم با ثباتتر است. البته شاید ثبات کلمهی درستی نباشد. یک ویژگیی که باعث میشود، شخصیت من را عمیقتر از توییتر و فیسبوک و اینستاگرام نشان بدهد. شاید چون از لحظه دورتر است و کسی در لحظه اگر حسی در او تجلی(: یافت، نمیآید پست وبلاگی بنویسد. مگر این که آن حس ادامهدار باشد و بشود رویش وقت گذاشت. و خب یک حس ادامهدار به نظر میرسد تاثیر عمیقتری داشته باشد و نشاندهندهی ذهنیتی از من که ثبات بیشتری در طول زمان دارد.
- چون فضای تایملاینی، فضای شتابزده است. دو دقیقه حتی اگر اسکرول هم نکنی، آن بالا یک نواری صفحهات را اندازه چند پیکسل پایینتر میکشد که نشان دهد ۲۰ توییت جدید اضافه شده. تحمل کنی و بخواهی رو این توییت خاص، این عکس خاص، این عکس پروفایلی که به نظرت زیباست بمانی، ۲۰ میشود ۳۰ و انصافا دیگر نمیشود از ۳۰ پیام جدید که شاید راز نامیرایی در یکی از آنها باشد! گذشت
- هنوز میبینم که بین «او» یا «اون» نوشتن مردد میمانم. بیشتر بنویسم یک وری میشود.
- با وبلاگ، مخاطب جدیتری پیدا میکنم. یا شاید مخاطب مرا جدیتر میگیرد. یا سادهترش، شبیه آنهایی میشوم که جدیشان میگیرم(: