پیشنوشت: این نوشته شامل ۱۸ دلیل شخصی برای تماشای فیلم هست. اگر شما به دلیلهای ناخودآگاه فیلم دیدن و یا تجزیه و تحلیل جزئی رفتارهای خودتون علاقه ندارید، چند خط قبل از اولین دلیل رو بخونید کافیه. ولی اگه به نظرتون بهتره تغییری در عادت فیلم دیدنتون بدین، این دلایل کمک میکنه دلایل شخصی خودتون رو بهتر بفهمین و در تغییر عادت بهتر عمل کنین. یه روز وقتی میتونستم کار بهتری انجام بدم، نشستم و فیلم دیدم. فیلم Fantastic beasts and where to find them. عصر همون روز به ذهنم رسید که یکی از موضوعات نوشتهی روزانهی شخصیم این باشه که چرا وقتی میتونم فعالیتی بهتر انجام بدم، انجام ندادم؟ لیست رو جزئی کردم، چون یاد گرفتهام که وقتی فعالیتی رو به اجزا تقسیم میکنیم، هم میشه بهتر و راحتتر انجام داد، هم میشه راحتتر انجامش نداد! یعنی دیگه ادامه نداد. مثلا اگه سیگار کشیدن رو تقسیم کنیم به حسی که موقع گرفتنش پیدا میکنیم(و این حس از کجاها اومده؟) و لذت و روندی که تو مغز طی میشه و احساس وارد شدن تودهای گرم از هوا به ریهها و .... شاید راحتتر بتونیم ترکش کنیم. حتی فکر کنم تو کتاب «تسلی بخشهای فلسفه» آلن دو باتن خونده بودم که فیلسوفی پیشنهاد کرده به فعالیت جنسی به صورت مالیده شدن ۲ آلت جنسی به هم نگاه کنیم و این طوری اهمیتش تو نظرمون کمتر بشه. به هر حال، اینا به ذهنم رسید. قدم بعدی برای خودم اینه که به این موارد موقع دیدن فیلم بعدی بیشتر دقت کنم: (تذکر: فقط ۳ تا از دلایل زیر در اون لحظات به صورت خودآگاه تو ذهنم بود و بقیه به نظرم دلایل ناخودآگاه هستند. مثلا تعریفی از فرهنگ که از نوشتهی «فرهنگ «مامانش رو بزن» از کجا میآید؟» کورش علیانی یاد گرفتم(و عکس متن رو میتنین ببنین) بیشتر از یک ساله که تو ذهنمه و به دلایل دیگه هم واقفم که سعی برای با فرهنگ بودن با فیلم دیدن چرتوپرته. اما احساس کردم در ناخودآگاهم این طور نیست و برای همین نوشتمش)
- ادامه دادن به تصویر ذهنی از شخصیت خودم که از جو و فضای فیلما خبرداره. شخصیتی که با پرسیدن این که «چه فیلمایی رو دوست داری؟»، بعضی وقتها سر صحبت با بقیه رو باز میکنه. و شخصیتی که میتونه در مورد فیلمها کمی صحبت کنه و یا اگر بحثی هست شرکت کنه.
- حس خوب همراه شدن با فضای فیلم و داستان و دور شدن از زندگی فعلی و روزمره رسوب کرده. نه این که بخوام از زندگی فرار کنم و زندگیم منفی باشه،نه. هیجان تجربهی دنیا و ذهنیت و امکانهای جدید برام جالبه.
بعد از فیلم دیدن تا مدتی(حتی تا چند ساعت) ذهنم اثراتی از فضای فیلم داره. زندگی من(و تقریبا همهی پسران آدم(: )، اکثرش لحظات تغییر تدریجی با احتمال بالای یکنواخت شدن و عادت کردن هست. چیزی که تو همچنین فیلمهایی ابدا نیست. مثلا منی که از گرفتن تصمیمهای بزرگ و تصمیمهایی که بقیه میترسن خوشم میاد، تو زندگی ۴ ماه گذشتهام، با اغماض میشه گفت ۲ مورد تجربه کردم.
اما فیلم تجربهی ذهنی همراهی با آدمهای غیرمعموله با تصمیمهای غیرمعمول و هیجانات تجربه نشده.
- این موقعیت دیگه برام کم پیش خواهد اومد و یادآور گذشتهای دور از دسترس بود. فیلم رو تو خونهی والدینم و با همون سیستمی که ۶ سال پیش قبل از اولین سال دانشگاهم میدیدم تماشا کردم. اون سالها از نظر حجم خوردنی موجود در یخچال و آرامش این که کسی باهام کاری نداره و صدا و حرکتی در اطرافم نیست، وفور نعمت بود. این شرایط وقتی وارد خوابگاه شدم(و تا الآن) به شدت تغییر کرده. تو اتاق فعلی زندگیم ۵ پستاندار دیگه سعی میکنن زنده بمونن که شامل میزان محسوسی از صدا و فعالیت هست.
- فیلم دیدن من شامل تیکه پیتزا+ سالاد ماکارونی خوردن بود و قبل از این که شروع کنم در نظر داشتم این خوردنیها هم کنارم باشند.
به خاطر زندگی خوابگاهی ۶ نفره، امکان همزمان داشتن یک رابطهی خوب با بقیه هماتاقیها و خوردن پیتزا و سالادی که حجمش برا ۶ نفر مناسب نیست تقریبا وجود نداره.
- فیلمی که میخواستم ببینم برام جذابیت داشت. میشه گفت از سری هریپاتر بود و(به نظرم) روز قبلش یه توییت خوب در موردش دیده بودم. این فیلم تو ذهنم ارتباط قویای داشت با حسهای خوب هریپاتر دیدن.
- هیچ فعالیت ضروری/زمانداری از سمت افراد دیگه به من محول نشده بود و تبعات فیلم دیدنم تقریبا تماما به خودم مربوط بود. این طوری نبود که اگه این زمان رو برای فیلم بزارم، استادم یا مدیرعامل شرکت از من ناراحت بشن.
- همراه با جو بودن. چون نسبتا صحبتش انجام میشه و جوانان اطرافم با احتمال خوبی دیدنش و میشه باهاش سر صحبت رو باز کرد. حتی نزدیک به یک ماه پیش روی همین فیلم یه صحبت کوچیکی رو با یک دختر جوان باز کرده بودم.
- فرار از انجام کار(یا انجام ندادن کار). گرچه اشاره کردم فعالیت ضروریای نبود که انجام بدم، ولی کارهایی بود که اگر انجام میدادم بهتر میشد و با گذشت زمان اثرشون(به مقدار کمی) کمتر میشد.
- امکان تخمه شکستن و دیدن فیلم. تصویر ذهنی پررنگی از خوش گذشتن موقع فیلم دیدن دارم که شامل تخمه شکستن هست و این تو اون لحظات ممکن بود. عیده و تخمه به مقدار کافی هست(:
- نزدیک به ۳ماه بود به طور کارمندی در شرکتی کار میکردم و باعث شده بود دفعات فیلم دیدنم به شدت کمتر بشه. و طبق همون ایدهای که میگه مواد کمیابتر تو ذهن ما ارزش بیشتری دارن، فیلم دیدن برام ارزشمندتر شده بود.
- حس خوب تجربهی رابطه عاطفی با شبیهسازی خودم به جای شخصیت اصلی(که هدف فیلم هم هست). تجربهی ذهنی لبخندی از حضور کسی، هیجان کنار کسی بودن، لذت دوست داشته شدن، امید ارتباط دوبارهی محتمل.
- همدلی با شخصیتها در حوزهی رابطه عاطفی و هیجانات دیگهی زندگی:خندیدن/لبخند زدن/غمگین شدن/هیجان زده شدن/کنجکاو شدن/ برانگیخته شدن.
- تجربهی ذهنی مصمم بودن(و یا خاطرهی مصممتر شدن بعد دیدن بعضی فیلمها). بعد از دیدن بعضی فیلمها تصمیم میگیرم که در رفتارهایی که به نظرم درسته مصممتر عمل کنم. و جالبه که این اتفاق در تعداد محسوسی از فیلم دیدنهام هست.
- یادآوری ذهنی شوق بیشتر برای ادامهی زندگی و کار و تغییر و فعالیت. شکر بابت این زندگی فعلی(دید مثبتتر و شفافتر و سادهتر به زندگی). شاید به خاطر اینه که یه زندگی با پول و روابط بهتر رو به صورت شفافتری پیش روی خودم میبینم.
- یاد گرفتن بعضی نکات رفتاری(مخصوصا تو رابطه عاطفی). تصویر سازی و تجربهی ذهنی یک نقش خاص اجتماعی هنگام مراوده با بقیه که اگر ایناتفاق افتاد، فلان رفتار رو انجام بدم. چه فیلم در مورد جلسات کاری سطح بالا با کتوشلوار گرون باشه و چه تارزانی که از درختی به درختی دیگه میپره، دیدن فیلم باعث میشه مغز من الگوی تصویریای قابل تکرار کردن داشته باشه.
البته که درخت به درخت شدن برام اولویت نداره، اما این که گاز گردن لب پایینی از طرف یه زن یعنی چی یا کارمندای شرکتهای چند ملیتی چطور پشت میزشون میشینن و وارد اتاق مدیرشون میشن، به من کمک میکنه همچنین رفتارهایی رو تو زندگی فعلیم هم شبیهسازی/تفسیر کنم.
- لذت بردن از خوردن. چون عمل غذا خوردن به تنهایی برام به معنی فعالیتی غیرمفید هست و عموما سعی میکنم سریعتر تموم بکنم و به بقیه کارهای مهمتر برسم. اما وقتی فیلم میبینم چیزی رو میخورم، تا آخر فیلم زمان هست و عجلهای در کار نیست. احساس میکنم این طوری لذت خوردن بیشتره.
- پر کردن بخشی از تصویر ذهنی خودم که میگه من آدمی اهل فرهنگ هستم(و اهل فرهنگ بودن با همهی تهی از معنا بودنش هنوز انگار ارزش مثبتی تو ذهنم داره). آدم اهل فرهنگ حتما فیلم میبینه و سینما میره و منم چون فیلم دیدم جزو این دستهام پس.
- همراهی با تصویر ذهنی از زندگی خوب بقیه که اکثرا فیلم تماشا میکنن و من اونارو فالو میکنم و مطالبشون رو می خونم. تعداد محسوسی از آدمایی که ازشون خوشم میاد و تو شبکههای اجتماعی پیگیر نوشتههاشون هستم، فیلم میبینن و در موردش مینویسن. شاید مغزم فکر میکنه با فیلم دیدن(کاری که اونا میکنن) زندگیم مثل زندگی(ای که ازشون تصویر ذهنی دارم) خوب میشه((:
البته دلایل دیگهای هم میشد نوشت. مثلا به ذهنم رسید که من از همه چیز جای خودش بودن خوشم میاد و تو فیلما یا همه چیز مرتبه و جای خودشه یا میرسه به اون حالت، اما دیدم تاثیرش دیگه کمه. شما به چه دلایلی فیلم میبینین؟ همهی این ۱۸ دلیل برا شما هم مصداق داره؟
منم یه تجربه مشابه دارم. وقتی که فیلم chappie رو دیدم تصمیم گرفتم تایپ ۱۰ انگشتی یاد بگیرم. در یک سکانس Deon، انگشتاشُ خیلی سریع روی صفحه کلید حرکت میداد و دقیقا در همون لحظه بود که گفتم: ایول، همینه 🙂
البته چندان نمیشه گفت تجربه مشابه، چون من برعکس شما اصلا چیز جدیدی نفهمیدم، یا چیزی منجر به اندیشیدن نشد؛ فقط جو گیر شدم.
راستی من خوره فیلم های اصغر فرهادیام تو چی؟ (الان مثلا دارم سر صحبت باهات باز میکنم)
تنها میتونم بگم حرف ها و نظرهای زیادی تو ذهنمه اما در حال حاضر دارم روی نوشته هاتون فکر میکنم.جالب،صریح و ساده بودن!
کلا فیلم دیدن چیز خوبیه.
در ضمن اگه به خوندن داستان های علمی تخیلی علاقه دارید به وبلاگ زیر سر بزنید به نظرم جالب اومد.
http://storyscific.blogfa.com/