بچه که بودم شده بود حشرات پرندهای که شبیه هیچ حشرهی پرندهای نبود را در دستشویی زیاد میدیدم. یادم است یک بار رفتم به مادرم گفتم «این دانشمندا هم احمقن ها. خیلی جای کار هست. مثلا همین حشرهی توی دستشویی. هیچ جایی اسمی ازش نیست. میشه ثبتش کرد»
بعدها هفتم بچه پشه و بچه مگس بودند.
دقیق یادم نیست واکنش مادرم، ولی فکر کنم تشویق به این بود که برو پیاش و آفرین. مادرم هیچوقت دلسردم نکرد. دوستش دارم.
تا مدت این ایده در من بود. که «خاص بودن» کار آسانی است و آدمها اغلب احمقن. یا توجه نمیکنند. تا آنجای نوجوانیام که شاگرد اولی بین همکلاسیهای داشت میرفت سمت رتبهی خوب در کنکور و من کنکورهای آزمایشی دادم و بعد کنکور اصلی. که خب نتیجهش اصلا خاص نبود. رتبهام شد ده هزار و خوردهای. همان حدود بود که رفتم آن ور پشت بام. به ذهنم رسید من اصلا خاص نیستم و آن رتبهی خوب خاص، یا آن چیزی که دلم میخواهدش و همه هم میخواهندش، برای من نیست. من باید بروم سمت معمولیها که زیاد هستند و آدمهای زیادی هم میروند سمتش.
این روزها چیزی آن وسط هستم. عاقلتر شدهام (: . میدانم که رسیدن به آن چیز خاص حتما با شانس و امتیاز است. یعنی شانس دست آخر را بازی میکند و تعیین میکند. رتبهی ۱، آن پول خیلی زیاد در سطح دنیا، آن موفقیت اعجابانگیز جایی است که شانس ایستاده و با لبخند نگاه میکند.
کمی پایینتر از آن چیز خیلی خاص، حول و حوشش، دیگر شانس دیر میرسد و چیزهای دیگر مهم است.
از این چیزهای مهم، این روزها و این ماهها، «تداوم»، «ساختار» و «دقت» به نظرم تعیین کنندهاند. حتی در همان سطح اولیه. شاید چند ساعت در هفته حتی. چند ساعت در روز که اندش است.
مسالهام این روزها بیشتر ساختار است. خرده تسکها و فعالیتها زیاد است و ساختار دادن به آنها در مسیر شغلیای که اولویتها با سرعت روزانه جابهجا میشوند برایم هنوز چالش برانگیز است.
یک مدیر طور دارم که ایدهش این است از کلمهی «تنبلی کردم» استفاده نکنیم. اگر کاری انجام نشده، حتما سازوکاری پشتش بوده. مثلا در یک تسکی همان طور که خودمان هم گفته بودیم، کار فرانت پروژهای را از ما گرفت داد به فردی دیگر. به نتیجه رسید آن تسک، تسک ما نیست.
فکر میکنم که شاید این نگاهی که به ساختار دادن دارم مال من نیست. سالهای سال است از جهات مختلف به شکست خورده. یا آن طور که باید نشده. حس میکنم در همه این اجزای کوچک که اگر همسو بشوند آن خروجی ظاهر میشود، چند تایش جهتشان مخالف است. کدامها؟ پیشان هستم. نمیدانم.