* کشکول رو یه زمانی دوست داشتم. کشکول شیخ بهایی رو میگم. جمعا ۳۰ صفحه هم ازش تا حالا نخوندم، ولی هنوز حس مثبتی دارم. شاید به خاطر اون تیکههایی بود که در مورد زنان توش پیدا میشد.
یه جاش بین شیر پستان زن و خر ارتباطی داده بود که هر دو سردیان((:
یه جایی هم از لباسهایی گفته بود که از یه گیاه خاص درست میشن. ویژگیش این بود که با سوزوندن لباس چرکای لباس پاک میشد! هنوز تو ذهنم مونده که همچنین لباسی چقدر بَتَر میشه. میندازیتو آتیش و یه هو پاک میشه. شایدم جدی جدی گیاهش داره یه جایی رشد میکنه. شوقانگیز نیست؟
* جالب نیست که از پستان زنان شیر بیرون میاد؟ از بین گوشت و خون؟
از یکی دو وجب پایینتر از صورتی که زیباست و اون همه دل میبره. از همون بدنی که اون خندهی دلربا رو داره.
انصافا وقتی فکر میکنم گاو هم شیر میده و زیباترین زن دنیا هم، لبخندم میگیره((:
مخصوصا که شده زنی رو زیاد دوست داشته باشم و وقتی فکر میکنم اون حجم از زیبایی و دلربایی که توجه من رو به خودش جلب میکنه، اون بودنِ بیعیب هم، مثل گاو یه روزی قراره شیر بده (((:
* یه توانایی هست که دوستش دارم. توانایی تفکیک. مثلا ممکنه یکی چند خط بالایی رو بخونه و فکر کنه زنا رو با گاوها همرده کردم. ولی خب مطمئنا این طوری نیست. چون از زنی صحبت کردم که شدیدا من رو درگیر کرده بود. من که درگیر گاو نمیشم(؛
یا توانایی تفکیک بین فکر کردن به مجلس ترحیم والدینت و دوست داشتنشون.
* کشکول رو دوست داشتم چون حجم بالایی از دادههای جالب بود. چهار صفحه میخوندی و از ۵ تا موضوع مختلف یه تیکهایی رو بلد بودی. دو تا داستان جالب و یه لطیفه هم تو ذهنت داشتی.
و این حجم بالای دادههای کوچیک یعنی از صبح که با همخونهایت صبحونه میخوری تا عصر که سوار تاکسی شدی و تو محل کار بودی و تو صف دکتر با دو غریبه همکلام شدی، حرفی داری برای گفتن. حتی اگه منابعت فرق کنه، میتونی حرف اونارو بکوبی. نشون بدی که خفنتری. برای لحظاتی مسند قدرت رو در اختیار داشته باشی(خیلی راحت کافیه آدمها و صفحات درستوحسابیتر رو پیگیری کرد.)
این اتفاق وقتی جالبتر میشه وقتی که یه لایه بیشتر بلدی. مثلا صحبت از پورشه میشه و یکی تصحیح میکنه که پورش صحیحه. و بعد تصحیح میکنی که تو آلمان اتفاقا پورشه میگن و پورش تلفظ آمریکاییاه.
ولی خب چه فایده؟
این شکل از انواع مختلف دادهها، بیشتر به درد ارتباطات کوتاه مدت میخوره. همون تاکسی و صف و مهمونی.
و کوتاه مدت اگر وصل نشه به بلند مدت، چقدر ارزش داره؟
* یه بار سر سحری بودیم که اذان گفت. بحثش شد که بعضیا فکر میکنن تا آخر اذان میشه خورد(و از نظر علمای فعلی دین انگار این طور نیست). یه دوستی برداشت آب خورد و گفت ببینین، میشه. من خوردم و شد((:
اتفاقا یکی از ویژگیهای کنترل درونی با مباحث مربوط به دین یکیه. این که اثرش با فاصلهی کم از عمل معلوم نمیشه.
مثلا یکی بره بدون ازدواج با یکی بخوابه. بعد بیدار شدن(: شاخ در میاره؟ پوستش شروع میکنه به ریزش؟ نه. می بینه ائه، هیچچی نشد!
یا مثلا یکی تصمیم گرفته هر دو روز یه بار بره برای دویدن. یه روز حسش نیست و نمیره. میبینه ائه، یه هو مریض نشد و اتفاقا بیشتر هم خوابید و هیچ اتفاقی بدی هم نیفتاد. خب پسفردا هم یه اتفاقی پیش بیاد و نره، میبینه که زندگی به خوبی قبل جریان داره و اتفاقا وقت بیشتری هم برای خواب و پول درآوردن هست. احمقه باز بره برای دویدن؟
* بحث بالایی ارتباط پیدا میکنه با نحوهی کارکرد بدن ما و سیستم پاداشش، با ترفندهای اقتصاد رفتاری و با نحوهی درست آموزش بچه و کلی مورد دیگه.
سادهترین حالتش هم اینه که هر وقت اثر فعالیت با خودش فاصله داشت، کمتر بهش اهمیت میدیم.
* بعضیا میگن یکی از علل مختلف موفقیت، انجام دادن فعالیتهای تاثیرگذاریه که عجله نداریم براشون(Important but not urgent)
مثلا همین دویدن.
* جالبه که روی دیگهی سکه اثر و فعالیت هم داستان جالبی داره. یه ایدهای هست که چون از بچگی دست زدیم به کتری و سوختیم، گریه کردیم و ما رو بغل کردن، نتیجه گرفتیم هر اتفاقی که میافته مسببش یه اتفاق دیگه بوده. بعد فکر کردیم که حتما یه قانون علیتی هست تو این دنیا که بر همه اتفاقات حاکمه.
بعضیها هم اومدن رو این گفتن چه معنی داره که اگه تو هزار سال گذشته هر صبح خورشید از شرق طلوع کرده، فردا هم همین طور باشه؟ قبول نیست! این طوری دنیا رو فهمیدن احمقانهس.
* من هنوز حس خوبی به کشکول دارم.
به طور شفاف میفهمم اینایی که نوشتم بعضیهاش حاصل اون چند روزیاه که صرف جمعآوری مطلب برای یه کتابچهی آداب معاشرت و مدیریت زمان شد، یه قسمتش خوندن کتابی در مورد متودولوژی اقتصاد، یه بخشیش از کتاب لیکاف در مورد استعارههایی که با اونها زندگی میکنیم و یه قسمتش در مورد ارائهی TEDی که در مورد تفاوت ذهن زنا و مردا بود.
اگه بتونم مدلی برا متصل کردن این بخشهای کوچیک دادهها به هم پیدا کنم و تو این مدل پول درآوردن هم باشه، خوشحال میشم. اگه بشه کریستالی یاد بگیرم و کریستال اطلاعات و دانشم بزرگتر بشه(یاد شعبانعلی گرامی(؛ ).