نوشته‌های سعید رمضانی

برای دوست داشته‌ شده‌ای که دیگر نیست

پدرم و شوهر‌عمه‌ام ایستاده بودند که دعای سفره، همانی که بعد از صرف شام ولیمه‌ی حج تمتع خوانده می‌شود، گفته شود و بقیه تبریک بگویند. دعا کننده گفت « ... همچنین یادی کنیم از خواهر محروم ایشان که قرار بود در این سفر همراهشان باشد ولی عجل مهلت نداد ...». چشمان پدرم و شوهر عمه‌ام اشکی شد. به چشمان پسرعمه‌هایم دقت نکردم. یحتمل آن‌ها هم غمگین شدند.

 

عمه‌ام آدم دوست داشتنی‌ای بود. دوستش داشتم. می‌خندانید. جایش خالی بود. عمه‌ی عزیز مهربانم.

 

چه غمگین سفری که سال‌ها قرار بوده با همراهی او باشد، سال‌ها منتظر ماندند، و وقتی موعدش رسید او نبود.

 

محبوبِ آدمی، موضوعی بزرگ در زندگی است. برای من که هست. فکر کن سا‌ل‌ها زندگی کنی، دوستش داشته باشی، بچه‌هایت بزرگ شوند، بخندید و همراهی کنید هم را. و روزی نباشد. فردایش نباشد. فردای آن روز نباشد. و روزها و ماه‌ها و سال‌ها زندگی کنی، با نبودنش.

فکر کن محبوبی ۳۰ سال، ۴۰ سال با تو بوده. دوستش داشته‌ای. نگرانش شده‌ای. دوستت داشته. و روزی نباشد، و تمام روزهای بعدش.

رنگی در زندگی نمی‌ماند. سکوت می‌کنی. چشمانت پر می‌شود، گاه بی‌گاه.

جایش همیشه خالی است.  تا زنده‌ایم.

 

رنج کسی که مانده بیشتر نیست؟

من می‌گویم هست. زندگی کردن کاری مدام است. و بدون او، جزئی از رنجی مدام هم با زندگی است.

 

ــــــــــ

دیروز که عمه‌ام آنجا بین‌مان نبود، برایم سخت بود. بغض کردم.

گفتم تلاشی کرده باشم برای یادبودش. می‌دانم اگر بود چقدر خوش می‌گذشت بهش و خوشحال می‌شد. می‌دانم اگر بود در آن لحظات و بعدش آدم‌ها این همه ساکت نبودند. شوهر عمه‌ام خوشحال‌تر بود.

 

یادش گرامی.

یاد خندیدن‌هایش عزیز.

یاد خنداندن‌هایش هم پایدار.

6 comments on “برای دوست داشته‌ شده‌ای که دیگر نیست”

  1. سلام سعید
    محبوبِ من مادرم بود، سه سال است که رفته است و من هم فکر می‌کنم رنج کس که مانده بیشتر است. با خواندن متن شما چشمان بنده هم خیس شد.

    یاد درگذشتگان آسمانی گرامی.

  2. معلومه که برای ما سخت تره! همه فکر می کنند درک می کنند و می تونن بفهمن ولی هیچ چیز زندگی برای ما مثل گذشته نیست.
    یه حفره یه حفره بزرگ داره! اولش خیلی تلاش می کنی پرش کنی ولی بعد یکی دو سال با خالی بودن و حفره دار بودن کنار میای!

  3. دو هفته پیش داداشِ یکی از دوستانم توی تصادف جاده‌ای جونش رو از دست داد.
    مراسم تشییع جنازه و خاک سپاری حس و حالی داشت که با کلمات نمیتونم بیانش کنم.
    دوستم اشک میریخت و با دیدن گریه‌های اون، منم بی اختیار گریه میکردم.
    تحمل سوگ عزیزان، خیلی روح قدرتمندی میخواد.

    «سوگ، بهای جرئت دوست داشتن است»
    اروین یالوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *