نوشته‌های سعید رمضانی

تجربه‌ی تراپی: من، یک زن و یک روان‌پزشک

این مطلب رو به بهانه‌ی سوالات ادریس در توییتر می‌نویسم. در توییتر مطلب یک زن ایرانی در مورد تجربه‌ی تراپی رو توییت کرده بودم و قبلا هم گفته بودم که چند ماهی هست تراپی می‌رم. ادریس سوالاتی پرسید که جوابش رو اینجا می‌نویسم. یک رزیدنت روان‌پزشکی هم رشته‌توییتی در این مورد منتشر کرد. همه رو در این مطلب می‌تونید بخونید.

 

تجربه‌ی من از تراپی:

از پاییز ۹۹ شروع کردم رفتن پیش تراپیست. فشارهای روانی تابستان روی انباشت مسائل روانی دیگه اضافه شده بود و تبدیل شده بودم به آدمی که در انجام تعهداتش تاخیرهای مداوم داره، در اضطراب مداوم مرگ عزیزان هست، نشاطش کمتر شده و بیشتر گیج هست. خطر افسردگی می‌دیدم در خودم و حتی برای دورانی فکر کردم افسرده شدم.

 

چرا تراپیست؟

تراپی جزو راهکارهای کلیشه‌ای بهبود سلامت روان در این نوع دوران‌ها هست و به نظرم رسید که شاید بتونه کمک کنه. مخصوصا در شرایطی بودم که افراد مختلف زندگیم رو باید از خبرهای بد یا اتفاقات بخش دیگه‌ای زندگیم محافظت می‌کردم.

روش‌ها و تکنیک‌های شخصی رو هم بعضا امتحان می‌کردم. ولی بعضی دیگر از اون‌ها، مثل روتین داشتن یا نوشتن یا ورزش، خود نیاز به انرژی روانی و آزادی ذهنی داشت که نتونستم.

تراپیست رفتن هم به سادگی پرس‌وجو برای پیدا کردن یک تراپیست خوب و پرداخت هزینه و حضور در جلسه‌ی تراپی بود.

 

چرا زودتر نرفتم؟ چرا خیلیا عقبش می‌ندازن؟

تراپیست‌ها در بین خیلی از گروه‌ها چهره‌ی خوبی ندارند. انواع مدل‌ها داره که بعضی بسیار آسیب زننده است از نظر روانی. یکی از عزیزترین افراد زندگی من به خاطر روش اشتباه یک تراپیست هنوز بعد مدت‌ها درگیره و تا نزدیکی مرگ رفت.

بخشی از روان‌پزشک‌ها میگن که باید از روان‌پزشکی شروع بشه و اختلالات روانی ریشه‌های جسمانی قابل درمان دارند که با تراپی احتمال کمی داره درمان بشه. بعضی از آدم‌هایی که در نظر من آدم سطح بالایی هستند هم نگاه منفی‌ای به تراپیست دارند.

برای همین بود که به شخصه خودم تازه شروع کردم. قبلا فقط یک جلسه‌ی تراپی داشتم.

تراپی چقدر تاثیر داشته رو من؟

روش تراپیست من به گفته‌ی خودش تداعی هست. بدون سانسور و مانعی بشینم حرف بزنم و اون هر از گاهی بازخوردهایی میده که به شناخت خودم از خودم کمک می‌کنه.

الآن اگه از من بپرسید موضوع خاصی، کشفی در مورد خودم یا یافته‌ای نیست که بگم تراپیستم باعثش بود. اما همین تداوم و نظم چنین صحبتی با هدایت‌گیری سبُک تراپیستم به نظرم باعث شده حس بهتری داشته باشم، زندگیم رشد بیشتری داشته باشه، حس کنترلم روی زندگی بیشتر شده باشه و راضی‌تر باشم.

بعضی مواقع شده که بغض کردم حین صحبت و آرامشی کسب کردم از سمت تراپیستم که فرد دیگری نمی‌تونست بهم بده. مثل آینه‌ای که احساسات من رو تصدیق می‌کنه و اونارو ارزشمند می‌دونه. هرچقدر هم که این احساسات مبهم، گیج کننده یا درهم و متناقض با هم باشند. یا حتی خودم نتونم به خوبی توصیف کنم.

 

هزینه‌ی تراپیست در تهران چقدره؟

برای سال ۹۹ هر جلسه‌ی ۴۵ دقیقه‌ای تلفنی با تراپیستم برای من ۸۰ هزار تومان هزینه داشت. از سال جدید (۱۳۴۰۰) قراره که بشه ۱۲۰ هزار تومان.

یکی از دوستانم به تراپیستی با هزینه‌ی ۱۸۰ هزار تومان می‌رفت و یکی دیگه ۲۰۰ هزار تومان.

۴ جلسه‌ی ۸۰ هزار تومانی برای من طی ماه عدد قابل پوششی بود که تاثیری در بقیه زندگی من هم نداشت. ولی اگر جلسه‌ای ۳۰۰ هزار تومان بود شاید بعد از چند جلسه تراپیستم رو عوض می‌کردم. روش تراپیست من روشی هست که در بلندمدت جواب میده و بیشتر متکی هست به رشد شناختم از خودم که طی این صحبت‌ها کند پیش میره. اوکی بودم که با ۸۰ هزار تومان کند پیش برم، ولی ۴ جلسه‌ی ۳۰۰ هزار تومنی که تاثیر محسوس در زندگی من داشت رو دوست داشتم تاثیر جدی‌تری داشته باشه.

 

تراپی رفتن لاکچریه؟

به علت وضع اقتصادی بد فعلی در ایران، فکر کنم بشه تراپی رفتن رو کار لوکسی حساب کرد. اضافه کردن هزینه‌ای هفتگی در مقیاس یکی دو سال و بیشتر به زندگی و تداوم اون شاید در امکان خیلی از مردم ایران نباشه. مخصوصا که شاید نیاز به تعویض تراپیست تا پیدا کردن تراپیست سازگار هم باشه که باعث افزایش هزینه‌ها و زمان میشه.

 

نوشتن و خوندن جای تراپی رو میگیره؟

سوشی هیچ وقت جای کباب رو نمی‌گیره، ولی خب اوکی‌ام عمری کباب بخورم و سوشی نخورم. برای همین گرچه مطمئن هستیم که نوشتن و خوندن جای تراپی رو نمی‌گیره، ولی میشه بدون تراپی هم رشد خوب و زندگی رضایت بخش داشت. همان طور که تقریبا همه‌ی بزرگان و مردم دنیا این طور زندگی کردند.

ولی به شخصه آدمی هستم که دوست دارم ابزارها و مسیرهای متنوع بهبود زندگی و کاهش فشارها رو تجربه کنم. حس می‌کنم بدون تجربه کردن نمی‌تونم روشی که بهره‌وری مناسب من رو داره پیدا کنم.

شاید اگر استادی، Guruیی، مرادی، بزرگی، عاقلی یا خردمندنی که چند سطح از ما بالاتر باشه و بشه به طور منظم باهاش در ارتباط بود و باهاش حرف زد و اون بشینه و هر از گاهی مسیر نشون بده در زندگی‌مون باشه، نیاز به تراپیست کمتر باشه. اما در زندگی من چنین کسی نبود.

وقتی خودمون می‌خونیم و می‌نویسیم و کشف می‌کنیم، مسیری که می‌بینیم و محیطی که در ذهن ما ممکن هست که بریم، همه‌ش محدود به پیش‌فرض‌ها و چارجوب‌های ذهنی ماست. بازخوردی هم جز بازخورد آمیخته به تصادف و احتمالات دنیا و طبعیت نداریم.

ولی تراپیست آموزش دیده که بازخورد مناسب بده، کمک کنه بهمون و بعضی وقت‌ها پیش‌فرض‌های ذهنی رو به چالش بکشه. چیزی که خودمون خیلی سخت‌تر می‌تونیم انجام بدیم.

 

کی نیاز به تراپی تموم میشه؟

بعضی از تراپیست‌ها خودشون اعلام می‌کنند که از این به بعد نمی‌تونند ارزش کافی ایجاد کنند و بهتره تموم بشه.

خودم فکر می‌کنم جایی که به آرامش در مورد زندگی‌ای که دارم برسم و با رضایت‌مندی بتونم مدتی محسوس تمرکزم رو معطوف کنم به چند بخش محدود و حس کنم کنترلم روی زندگی بیشتر شده، جلسات فعلی تراپی رو قطع خواهم کرد.

 

آدم‌ها کی برن تراپی بهتره؟

تعیین چنین چیزی در تخصص من نیست. صرفا خودم وقتی خطر افسردگی و خارج شدن کنترل اوضاع رو دیدم، رفتم به تراپیست.

بعضی‌ها هم هستند که به علت آزارهای جنسی دچار وضعیتی می‌شن که فقط تراپیست آموزش‌دیده‌ی حرفه‌ای اون حوزه می‌تونه کمکش کنه و تقریبا هیچ روش شخصی و یا کمک دوستان و عزیزان نیست که بتونه با احتمال خوبی وضعیت رو بهتر کنه.

تروماهای مختلف، از بازگشت از جنگ تا از دست داد‌ن‌های بزرگ و موارد مشابه هم چیزهایی هستند که تراپیست مسیر بسیار آسون‌تری هست تا هر مسیر ممکن دیگری (البته جز رجوع به روان‌پزشک در مواردی که ممکن هست).

 

پیشنهاد خودم اینه که اگر هزینه و زمانش رو دارید، ۴ ۵ جلسه‌ای وقت بزارید برای تراپی. مخصوصا اگر تراپی نرفتید یا از آخرین تراپی سال‌ها می‌گذره. جنس کار تراپیست که به آدم در شناخت خودش کمک می‌کنه، باعث میشه زندگی خودمون رو از زاویه و جهتی ببینیم که بدون تراپی تقریبا ممکن نیست.

 

چرا پیش تراپیست نمی‌رم؟ [تجربه‌ی یک زن ایرانی]

یک زن ایرانی که از نوشته‌های ویرگولش می‌تونیم بفهمم تجربه‌ی آزار جنسی و افسردگی داشته در مطلبی از تجربه‌های تراپیست رفتنش نوشته.

+ چرا پیش تراپیست نمی‌رم؟ [لینک ویرگول]

سایر مطالبش در ویرگول هم بهتون کمک می‌کنه که ایده‌ای از فضای ذهنی یک فرد درگیر با افسردگی و رنج‌های زن بودن در ایران پیدا کنید

+ نوشته‌های f.frh در ویرگول

 

نظرات یک روان‌پزشک

یکی از اکانت‌های توییتر که در حال حاضر رزیدنت روان‌پزشکی هست در مورد این مطلب و تجربیات خودش رشته‌توییتی نوشت که اینجا کپی می‌کنم (+):

مطلبی درخشان: «گفتم که من نمی‌تونم با پسری ارتباط برقرار کنم و بهم گفت جلسات بعد باید بوسیدن و لمس‌های دیگر رو تجربه کنیم. وحشت اون جلسه و جلسه اجباری دوم که باز لمس دوباره دستم همراه بود هنوز با من همراهه. جوری که هیچ وقت دیگه پیش یک تراپیست مرد نرفتم مگر تراپیست مجازی.»/۱ https://t.co/GUTJz3oF8x

روایت دست اول از مراجعی که احتمالا به اختلال افسردگی اساسی مبتلا شده. از تغییر هفت-هشت تراپیست که فقط یک نفرشان روان‌پزشک بود و تجربه‌های تلخ و ناامنی که در محیط قاعدتا امن درمان تجربه کرده/۲

چرا اول باید به ‌پزشک مراجعه کرد؟ اختلالات روان‌پزشکی یک مشخصه ثابت دارند: «افت عملکرد». اختلال بارز در روابط بین‌فردی، کاری، تحصیلی و غیره. علت‌ چیست؟ بعضی از موارد ثانویه به علت طبی‌ست. مثلا کم‌خونی و کم‌کاری تیروئید و عارضه دارویی مثل پرانول افسردگی را تقلید می‌کند. /۳

حال شما یک فرد با کم‌کاری تیروئید دارید که علامت افسردگی دارد، کند شده، چاق و پراشتها و پرخواب شده و روحیه‌اش افت پیدا کرده. می‌برید پیش “تراپیست”. روانکاوی‌اش می‌کند و به مدت ۲ سال ریشه‌های افسردگی‌اش را در کودکی می‌جوید. مسخره‌ست! نه؟ /۴

نظام ارجاع و پزشک خانواده بهترین کاری بود که مردم را از سرگردانی می‌توانست نجات دهد، پزشک عمومی آموزش دیده در مرحله اول غربالگری و درمان می‌کرد و عندالزوم به روان‌پزشک و روانشناس ارجاع میداد. مردم را از این سرگردانی گیج‌کننده نجات میداد. هزینه درمان مدیریت میشد و هرز نمی‌رفت. /۵

در این شرایط که نظام ارجاع وجود ندارد توصیه‌ام این است که اول به “روان‌پزشک” مراجعه کنید. پزشکی که لااقل ۴ سال در بیمارستان روانپزشکی کار کرده، شیفت داده و کلی امتحان پره‌ارتقا، رتقا و بورد را پاس کرده و نهایتا “روان‌پزشک” شده. نمیگم لزوما خوب خواهد بود ولی حداقل‌ها را دارد /۶

چرا اول روان‌شناس نریم؟ عمده‌ی دوستانم روانشناسند و خیلی‌هایشان استاد من هستند. در روان‌درمانی خیلی بهتر از روان‌پزشک‌ها؛ ولی Variation زیادی دارند، بدون گذراندن حداقل‌ها می‌توانند روانشناس شوند. فقط یک مدرک فوق‌لیسانس می‌خواهد. بعضی‌هایشان اساسا تاکنون مریض روان هم ندیدند! /۷

گاهی حتی Base روانشناسی هم ندارند و مثلا لیسانس مهندسی دارند در دانشگاهی بودند که کلینیک نداشته و تجربه بالینی خاصی ندارند. بعد هم برای عضویت در نظام یک گواهی کارآموزی فرمالیته بردند. بگذارید برای درمان اختلال جدی روان‌پزشکی، روانپزشک شما را برای مراجعه به تراپیست راهنمایی کند /۸

 

این فرد توییت‌های مختلفی در مورد روان‌پزشکی و روان‌درمانی با ارجاع به مقالات دارد که اگر علاقه‌مندید فالو کردنش را توصیه می‌کنم (+). در یکی از توییت‌ها مطلبی را از آقای ناصر همتی که ۱۳ سال پیش در روزنامه‌ی شرق نوشته بود معرفی کرده:

مطلبی درخشان: «اکثر روانپزشکان معتقدند که اگر بتوان درمان را از نقطه «الف» به کمک دارو شروع کرد، در صورت انتخاب صحیح دارو، این امیدواری وجود دارد که در نقطه «ب» یعنی زمانی که شدت علائم تا حدودی فروکش کرده و بیمار به ثبات نسبی رسیده است؛ روان درمانی به کمک بیمار بیاید.»

+ لینک مطلب

+ لینک توییت

 

5 comments on “تجربه‌ی تراپی: من، یک زن و یک روان‌پزشک”

  1. سعید جان با توجه به آخر مطلبت، که پیشنهاد دادی اگر تجربه تراپی رو نداریم ( و هزینه و زمانش رو داریم 🙂 بریم تراپی؛ سوالی برام پیش اومد اون هم اینکه: اگر مشکل خاص و حادی نداریم (صرفاً یکم گیجی در زندگی شخصی) هم این تراپی رفتن رو توصیه می‌کنی؟

    1. آره. البته اگر وقت آزاد داری و پولش مشکلی نیست.

      تراپی رو مثل یه آینه جدید، جدا از آینه‌ی ذهنی خودمون برای خودمون، می‌بینم. و خب فکر کنم کمک کننده است.

  2. دوست گرامی واژه درست روان‌درمانی هست نه تراپی.
    تراپی = درمان که میتونه هر درمانی در رشته های گوناگون پزشکی رو در بر بگیره
    psychotherapy سایکوتراپی = روان‌درمانی

    1. درست و غلط تقسیم‌بندی‌ای‌ئه که من طرفدارش نیستم.
      واژه‌ی دقیق‌تر می‌تونه «روان‌درمانی» باشه. اما اون سطح از دقت برای این نوشته‌ی من در اون حالتی که نوشتم مناسب نبود.

  3. روانکاوی تازه شروع کردم . حدود 10 جلسه ست . 300 تومن . 50 دقیقه ویدیوکال
    بمن دید زیادی داده نسبت به تاریکی های روانم که کلا هیچی نمیدیدم . تاریک بودم و ناامید...1-2 ماه بشدت خراب گذروندم . الان سایه هایی داده میشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *